جدول جو
جدول جو

معنی خفات - جستجوی لغت در جدول جو

خفات
(تَ عَرْ رُ)
ناگاه مردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از تاج المصادر بیهقی) ، خشک گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خفت الرزع و نحوه، خشک گردید آن گیاه
لغت نامه دهخدا
خفات
مرگ ناگاه ناگاه مردن
تصویری از خفات
تصویر خفات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفات
تصویر صفات
صفت ها، در دستور زبان کلماتی که بیانگر حالت ها، چگونگی ها، مقدارها یا تعداد اسم است ها، شاخصه ها، ویژگی ها، ممیزه ها، مانندها، کنایه از عاطفه ها، وفاداری ها، پیشه ها، شغل ها، رفتارها، منش ها، خلق و خوی ها، چگونگی ها، کنایه از معنی ها، واقع ها، باطن ها، نوع ها، قسم ها، شکل ها، گونه ها، بیان حال ها، جمع واژۀ صفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفات
تصویر رفات
شکسته شده، از هم ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفات
تصویر وفات
موت، مرگ
وفات یافتن (کردن): مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفاش
تصویر خفاش
جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفیات
تصویر خفیات
خفی ها، پوشیده ها، پنهان ها، روح ها، جمع واژۀ خفی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفات
تصویر آفات
آفت ها، بلاها، زیان ها، جمع واژۀ آفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفات
تصویر عفات
عفوکنندگان، آمرزندگان
فرهنگ فارسی عمید
(غَ / غِ لَ وَ)
اخفات ناقه، بچه زادن وی بروزی که گشن یابد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدات
تصویر خدات
آقا، برتر، بزرگتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفات
تصویر وفات
بنگرید به وفاه مرگ موت: (ذکر شنوانیدن وفات امیر زاهه محمد سلطان بمادرش خان زاده) یا تاریخ وفات. تاریخ مرگ شخصی: (آنکه میلش سوی حق بینی وحق گویی بود سال تاریخ وفاتش طلب از میان بهشت) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفات
تصویر لفات
گول بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
در بر گیر در بر گیرنده، گردگاه: جای گرد امدن جمع کافی مردان با کفایت رجال کاردان کار گزاران: باب ششم در لطایف اشعار وزراء و صدور و کفاه (کفات)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خف، موزه ها (تک خف) سبکینه ها هوشیار خرده سنج کفشگر کفش فروش کفش دوز موزه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
شکسته از هم ریخته ریزه ریزه، ریزه گیاه، کهنه حطام، از هم پاشیده شده ریزه ریزه شده، پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفات
تصویر آفات
جمع آفت، آسیبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفات
تصویر صفات
جمع صفت، اوصاف
فرهنگ لغت هوشیار
پنهانی، پوشیدگی، بطور مخفیانه، پوشیده شدن، نهفته گشتن، پوشیدگی نهانی نهفتگی مقابل ظهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاش
تصویر خفاش
شب پره، شب پرک، شبکوره، شب پاره، و موش کور نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوات
تصویر خوات
دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفارت
تصویر خفارت
شرمگینی، نگهبانی، زینهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفات
تصویر خرفات
حکایات و قصه ها و افسانه ها و داستانهای خوش و پسندیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیات
تصویر خفیات
جمع خفیه، پوشیده ها نهفته ها جمع خفیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفوت
تصویر خفوت
هم آوای عفو درخشش، هویدایی آرمیدن، خاموشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاف
تصویر خفاف
((خَ فّ))
کفش فروش، کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
((خُ فّ))
پستانداری است شبیه موش که دست و پای وی با پرده نازکی به هم متصل و به شکل بال است که با آن پرواز می کند. چشم هایش ضعیف است و به همین دلیل روزها را در تاریکی به سر می برد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفاء
تصویر خفاء
((خَ))
پوشیدگی، نهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفات
تصویر رفات
((رُ))
پوسیده، شکسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عفات
تصویر عفات
((عُ))
جمع عافی، آمرزنده، درگذرنده، مهمان، خواهنده روزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفات
تصویر کفات
((کُ))
جمع کافی. مردان کامل و فاضل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفات
تصویر وفات
((وَ))
مرگ، جمع وفیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفات
تصویر آفات
جمع آفت، آفت ها، آسیب ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفات
تصویر آفات
آسیب ها، آفت ها، گزندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وفات
تصویر وفات
مرگ، درگذشت، میرش
فرهنگ واژه فارسی سره