جدول جو
جدول جو

معنی خطرات - جستجوی لغت در جدول جو

خطرات
(خَ طَ)
آفتها. خطرها. (یادداشت بخط مؤلف) ، جمع واژۀ خطره. رجوع به خطره در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
خطرات
آفتها، خطرها
تصویری از خطرات
تصویر خطرات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیرات
تصویر خیرات
چیزهایی که نفع و فایدۀ آن به مردم می رسد، کارهای نیکو، اجرهای اخروی
خیرات کردن: انفاق کردن چیزی در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطرت
تصویر خطرت
هر اندیشه ای که بر ذهن وارد می شود، در تصوف هر اندیشه ای که بر ذهن سالک وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطرات
تصویر قطرات
قطره ها، چکه ها، چک ها، دانه های باران، جمع واژۀ قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطوات
تصویر خطوات
خطوه ها، فاصله های میان دو پا در راه رفتن، گام ها، قدم ها، در تصوف گام هایی که سالک در طریقت برمی دارد، جمع واژۀ خطوه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ طَ تُلْ وَ می ی)
لمعهای چراگاه. (منتهی الارب). آن قسمت از چراگاه که بنای خشکیدن گذارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ طُ)
جمع واژۀ خطوه و خطوه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ترجمان علامه جرجانی) : یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالاً طیباً و لاتتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین. (قرآن 168/2). یا ایها الذین امنوا لاتتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر ولولافضل اﷲ علیکم و رحمته مازکی منکم من أحد أبداً و لکن اﷲ یزکی من یشاء واﷲ سمیع علیم. (قرآن 21/24)
لغت نامه دهخدا
(طُ ر ر)
جمع واژۀ طرّه
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خروه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
جمع واژۀ مطر که به معنی باران است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عطره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
جمع واژۀ قطره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قطره شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ)
جمع واژۀ قطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطار شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام محلی است کنار راه زاهدان به قاین میان کلاتۀ عصمت آباد چونیک در پانصد و بیست و نه هزار و هفتصد و شصت گزی زاهدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خیره. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ترجمان علامۀ جرجانی). اعمال حسنه. کارهای نیکو. و نواخته. (ناظم الاطباء). نیکوئی ها. (یادداشت بخط مؤلف) :
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه
بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر.
ناصرخسرو.
مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است
راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب.
ناصرخسرو.
عمارت راههای مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (از فارسنامۀ ابن بلخی). و یک دینار از آن اثارات بخزانۀ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الاکی همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامۀ ابن بلخی). خاصه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی بتراجع نهاده است. (کلیله و دمنه). و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی. (کلیله و دمنه). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدان نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه). اگر در معالجت برای ایشان حسبت سعی پیوسته آید، اندازۀ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کلیله و دمنه).
دعاهات گفتم بخیرات بپذیر
اگر چه دعای مقسم ندارم.
خاقانی.
- خیرات و مبرات، نیکوئیها. اعمال حسنه کارهای خیر و عام المنفعه.
- ، بناهای مقدس و بناهایی که فوائد آن عام بهمه مردم باشد مانند مسجد و آب انبار و پل و کاروانسرا و موقوفات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ فِ)
جمع واژۀ خفره و آن زن شرمگین باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خفره در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر دیگراست برای خطر. رجوع به خطر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ طی یا)
جمع واژۀ خطیه. (یادداشت بخط مؤلف). خطیئه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
جمع واژۀ خاطره است.
- دفترچۀ خاطرات، دفتری است که شخص خاطرۀ خود را در آن ثبت مینماید.
رجوع به خاطره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطرات
تصویر قطرات
جمع قطره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
کارهای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطوات
تصویر خطوات
جمع خطوه، گام ها جمع خطوه گامها قدمها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطرات
تصویر خاطرات
جمع خاطره، یاد بودها یاد نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطرات
تصویر قطرات
((قَ طَ))
جمع قطره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیرات
تصویر خیرات
((خِ))
جمع خیره، کارهای نیکو، اعمال پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرات
تصویر خاطرات
جمع خاطره، مجموعه رویدادها و سرگذشت های مربوط به یک شخص یا یک دوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطوات
تصویر خطوات
((خُ طُ))
جمع خطوه، گام ها، قدم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرات
تصویر خاطرات
یادبودها، یادمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
خاطره ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان استرآباد رستاق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
خیریّه
دیکشنری اردو به فارسی