جمع واژۀ خیره. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (ترجمان علامۀ جرجانی). اعمال حسنه. کارهای نیکو. و نواخته. (ناظم الاطباء). نیکوئی ها. (یادداشت بخط مؤلف) : زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر. ناصرخسرو. مایه و تخم همه خیرات یکسر راستی است راستی قیمت پدید آرد خشب را بر خشب. ناصرخسرو. عمارت راههای مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (از فارسنامۀ ابن بلخی). و یک دینار از آن اثارات بخزانۀ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الاکی همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامۀ ابن بلخی). خاصه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی بتراجع نهاده است. (کلیله و دمنه). و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی. (کلیله و دمنه). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدان نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه). اگر در معالجت برای ایشان حسبت سعی پیوسته آید، اندازۀ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کلیله و دمنه). دعاهات گفتم بخیرات بپذیر اگر چه دعای مقسم ندارم. خاقانی. - خیرات و مبرات، نیکوئیها. اعمال حسنه کارهای خیر و عام المنفعه. - ، بناهای مقدس و بناهایی که فوائد آن عام بهمه مردم باشد مانند مسجد و آب انبار و پل و کاروانسرا و موقوفات. (ناظم الاطباء)