جدول جو
جدول جو

معنی خطاگیر - جستجوی لغت در جدول جو

خطاگیر
(کَ دَ / دِ)
اشتباه گیر. غلطگیر. سهوگیر، جرم گیر. گناه گیر. از خطا درنگذر. پوزش گناه نپذیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عارضۀ ایجاد شدن غده های سخت در گردن و زیر گلو که گاهی تبدیل به زخم و جراحت می گردد و از آن ها چرک می آید، سل غدد لنفاوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاگیر
تصویر بهاگیر
هر چیز قیمتی و گران مایه، گران بها، بهاور، بهایی، برای مثال دو یاره بهاگیر و دو گوشوار / یکی طوق پرگوهر شاهوار (فردوسی - ۷/۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطاکار
تصویر خطاکار
کسی که مرتکب خطا شده است، بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
کنایه از کسی که ببلای آسمانی وآفت ناگهانی گرفتار شود. (از آنندراج) :
چو گیرد عدو را شه از حق گزین
خداگیر معنی ندارد جزاین.
ملاطغرا (از آنندراج).
در فرهنگ ناظم الاطباء بخداگیر معنی مصدری داده شده است، بدینگونه: خداگیر یعنی گرفتار قهر و غضب خدا شدن و در بدبختی ناگهانی افتادن. اما ظاهراً این تعبیر ناظر به ’خداگیر شدن’ است نه خداگیر و ’خداگیر’ در اصل وصف مرکبی است که بجای موصوف نشسته و در معنی اسمی بکار رفته است
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ)
خطاکار. گنهکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع خطاف، فرشتوکان فرشتوها پرستوها بلوایه ها، ربایندگان، دزدان، آهن های کج جمع خطاف
فرهنگ لغت هوشیار
مونث خطابی: راستنمود، نام یکی از شاخه های هفت پیشوایی از پیروان ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که می گفت آدمی پس از رسیدن به پیامبری خدا می گردد. آنان جعفر صادق ع را نیز خدا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنازیر
تصویر خنازیر
خوک، و بمعنی غده هائی که زیر گلو پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاگیر
تصویر بهاگیر
هر چیزی که قیمت بسیار داشته باشد قیمتی گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونگیر
تصویر خونگیر
رگزن فصاد حجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناگیر
تصویر پناگیر
بازار وسیع وسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگیر
تصویر قفاگیر
پشت گیر، دادخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناثیر
تصویر خناثیر
سختیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنازیر
تصویر خنازیر
((خَ))
جمع خنزیر، خوک ها، غده های سختی که در زیر گلو و گردن به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواگیر
تصویر هواگیر
اوج گیر، به هوا پرنده، در هوا صید شده، هوایی، آرزومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
متداول، جامع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
Pervasive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
omniprésent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
onipresente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
meluas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
her yerde olan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
普遍的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
普遍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
נִפְרָס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
널리 퍼지는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
alomtegenwoordig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
सर्वव्यापी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
повсеместный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
onnipresente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
omnipresente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
всезростаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
wszechobecny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
allgegenwärtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
isiyozuilika
دیکشنری فارسی به سواحیلی