خطاکار خطاکار اشتباه کننده. سهوکننده، گنه کار. بزهکار. عاصی. (ناظم الاطباء). خاطی. مجرم. (یادداشت بخط مؤلف) : بگفت ای نگون بخت بدبخت زن خطاکار ناپاک ناپاک تن. ؟ (قصص الانبیاء جویری ص 77). من با تو چونیستم خطاکار خود را بخطا کنم گرفتار. نظامی لغت نامه دهخدا
خطاکار خطاکار صفت بزهکار، خاطی، گنه کار، گناهکار، تقصیرکار، خلاف کار، مجرم، مخطی، مقصرمتضاد: درست کار فرهنگ واژه مترادف متضاد
خطاکاری خطاکاری جرم. (یادداشت بخط مؤلف) : عذرخواهان را خطاکاری ببخش زینهاری را بجان ده زینهار. سعدی لغت نامه دهخدا
خشایار خشایار قهرمان، نیرومند، شاه دلیر، نام پسر داریوش هخامنشی، تغییر یافته خشایارش، مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر فرهنگ نامهای ایرانی