جدول جو
جدول جو

معنی خضرم - جستجوی لغت در جدول جو

خضرم
چاه پر آب، دریای بزرگ مهتر بردبار
تصویری از خضرم
تصویر خضرم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دول نا بریده، هر دو وانه کسی که دورک کانایی (جاهلیت) و دین پذیری (اسلام) را دیده باشد، سیاه از پدر سفید دو رگه مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفید پوست باشد، آنکه دعوی نسبی کند ودعوی او راست نباشد، آنکه بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسالم گذرانیده: شاعر مخضرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخضرم
تصویر مخضرم
((مُ خَ رَ))
مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفیدپوست باشد، آن که دعوی نسبتی کند و دعوی او راست نباشد، آن که بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسلام گذرانیده
فرهنگ فارسی معین
هر یک از شاعران عرب که قسمتی از عمر خود را در عصر جاهلیت و قسمت دیگر را در دورۀ اسلام گذرانیده و در هر دو دوره اشعاری سروده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضرا
تصویر خضرا
(دخترانه)
سبز، سبزه وار، چمن زار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارم
تصویر خارم
رها کننده، سرد، بد کاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشرم
تصویر خشرم
غنینه جای مگس انگبین کبتکد کندو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضیم
تصویر خضیم
خورده جویده، بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضره
تصویر خضره
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سبزی گندمگونی، رنگ سبز، سبز
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اخضر. توضیح درفارسی توجهی در استعمال آن بمذکر و مونث ندارند (بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش بیک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا) (فرخی)، سبزه، آسمان، آشکوب فوقانی عمارت، جمع خضر، گیاه سبز رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بردیدن شکافتن، سوراخ کردن (گوشی یا بینی و غیره)، اسقاط حرف اول (فعولن) یا (مفاعلتن) تا (عولن) و (فاعلتن) بماند، جمع خروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرم
تصویر تضرم
شعله ور شدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرم
تصویر تضرم
شعله ور شدن آتش، برافروخته شدن از خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
سرسبزی، طراوت، شادابی، شادکامی، کامکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضرم
تصویر غضرم
زمین گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضرم
تصویر مضرم
آذر سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرم
تصویر تضرم
((تَ ضَ رُّ))
شعله ور شدن آتش، برافروخته شدن از خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضرت
تصویر خضرت
((خُ رَ))
سبزی، گندمگونی، رنگ سبز، سبزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضرا
تصویر خضرا
سبز، برای مثال به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش / به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا (فرخی - ۱)، سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضر
تصویر خضر
(پسرانه)
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرم
تصویر خرم
شادمان، خوشوقت، خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضم
تصویر خضم
خاییدن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضر
تصویر خضر
سبز، شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم
تصویر خرم
شاد، شادمان، خوش، تازه و شاداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرم
تصویر ضرم
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر،
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرم
تصویر ضرم
ضرمه ها، آتش ها، اخگرها، جمع واژۀ ضرمه
فرهنگ فارسی عمید
خشم از گرسنگی، افروختگی آتش بر افروخته: از خشم یا گرسنگی کشه (اسطو خودوس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم
تصویر خرم
((خُ رَّ))
شاد، شادمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضر
تصویر خضر
((خَ ضَ))
سبز شدن، به رنگ برگ درخت درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضر
تصویر خضر
((خَ ض))
سبز، شاخه درخت، زراعت، جای بسیار سبز
فرهنگ فارسی معین
در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است، اخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضر
تصویر خضر
سبزه، گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضر
تصویر خضر
سبز، هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد، رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد به دست آید
فرهنگ فارسی عمید