- خضرا (دخترانه)
- سبز، سبزه وار، چمن زار
معنی خضرا - جستجوی لغت در جدول جو
- خضرا
- مونث اخضر. توضیح درفارسی توجهی در استعمال آن بمذکر و مونث ندارند (بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش بیک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا) (فرخی)، سبزه، آسمان، آشکوب فوقانی عمارت، جمع خضر، گیاه سبز رنگ
- خضرا
- سبز،
برای مثال به سان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش / به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا ، سبزه زار(فرخی - ۱)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خبیر، آزمودگان آگاهان جمع خبیر
سنگی است از دسته سنگهای آذرین درونی که خود دسته مشخصی را بنام سنگهای خارایی تشکیل میدهد. سنگی است سخت و مرکب از بلورهای اصلی کوارتز فلدسپات و میکا که برنگهای خاکستری و پشت گلی و سبز دیده میشود گرانیت، نوعی از بافته ابریشمی که مانند صوف موج داراست و مخطط عتابی، نغمه ایست از موسیقی
مونث اخضع: خواریخواه زبونی پسند
سبزی، تیره رنگی در اسپ ، گندمگونی در آدمی، نرمی و نازکی
چاه پر آب، دریای بزرگ مهتر بردبار
سبزی گندمگونی، رنگ سبز، سبز
زن تنگ چشم زن چشم بادامی (مونث اخزر)، زن گوش نگر مونث اخزر. زن تنگ چشم، زنی که بگوشه چشم نگاه کند
سبزی فروش شیرآبکی، تره نورس کبت خورک از پرندگان
سزاوار، شایسته
سرسبزی، طراوت، شادابی، شادکامی، کامکاری
نوعی سنگ سخت، گرانیت، برای مثال رخ خارا به خون لعل می شست / مگر در سنگ خارا لعل می جست ی چو از لعل لب شیرین خبر یافت / به سنگ خاره در گفتی گهر یافت (نظامی۲ - ۲۲۹)
نوعی پارچۀ ابریشمی دست باف، ستبر، موج دار و رنگین یا سفید، برای مثال چون باد زندنیجی کهسار برکشد / بر خاک و خاره سندس و خارا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
خارا سفتن: شکستن، ساییدن یا سوراخ کردن سنگ خارا، برای مثال کوه کن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت / هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت (ظهوری - لغتنامه - خارا سفتن)
نوعی پارچۀ ابریشمی دست باف، ستبر، موج دار و رنگین یا سفید،
خارا سفتن: شکستن، ساییدن یا سوراخ کردن سنگ خارا،
نوعی سنگ سخت، گرانیت، نوعی پارچه ابریشمی موجدار، خاره
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایان، صالح، فرزام، محقوق، مناسب، فراخور، ارزانی، خورند، باب، اندرخور، شایگان، سازوار، مستحقّ، بابت
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
سبز، شاخه درخت
زیان، خسارت، گزند، مقابل سرّاء، قحط، سختی، تنگ دستی
نهان شدن پنهان گشتن، نهان شدن پنهان گشتن
سبزه، گیاه
سبز، هر چیزی که به رنگ برگ درخت و گیاه تازه باشد، رنگی که از ترکیب رنگ آبی و رنگ زرد به دست آید
خضرا الدمن سبز پوک، زیبای بد گهر، سبزه خاکروبه سبزه ای که بر سز گین و خاکروبه روید
چمن ها، تره بار
سبز شدن
آنچه که در مزبله روید سبزه سرگین دان سبزه کود. توضیح مقتبس از حدیث نبوی: (ایاکم وخضرا الدمن) (احادیث مثنوی)، زیبای بد نژاد پاک از نژاد پلید
سبزه ای که در مزبله و میان خاکروبه و سرگین می روید، کنایه از هر چیزی که ظاهرش آراسته و باطن آن فاسد و خراب باشد
خدا تخمه آنان را بر اندازد
سبز شدن کشت، سیاه گشتن شب سبز شدن برنگ سبز در آمدن، سبز شدن کشت
چاتلانقوش، ون بن نانکش وندان وندانه بوکلک میوه ای است مغز دار