جدول جو
جدول جو

معنی خضد - جستجوی لغت در جدول جو

خضد
(خَ ضَ)
باریکی میوه ها و غنچگی آنها، دردی مر اعضا را کمتر از شکستگی، آنچه از چوب تر خشوده باشند و یا از درخت شکسته باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، ضعف و سستی در گیاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، یک نوع گیاهی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
خضد
(تَ)
شکستن چوب اعم از آنکه خشک باشد یا تر، بنوعی که از هم جدا نگردد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، خمانیدن شتر و دوتا کردن گردن شتر دیگر را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خضد البعیر عنق آخر. (منتهی الارب) ، خشودن درخت را و بریدن آنرا. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). منه: خضد الشجر، سخت خوردن. نیک خوردن، بریدن و خائیدن چیز تری را چون خیار و گزر و مانند آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، پیراستن خیار. (تاج المصادر بیهقی) ، کروچ کروچ خوردن. خرپ خرپ خوردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خضد
(خَ ضِ)
درمانده از ایستادن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خضد
میوه پلاسیده درمانده
تصویری از خضد
تصویر خضد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خضر
تصویر خضر
(پسرانه)
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عضد
تصویر عضد
(پسرانه)
بازو، یار و یاور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عضد
تصویر عضد
بازو، کنایه از یار، یاور، مددکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد
تصویر خرد
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خره، خلیش، کیوغ، برای مثال آن کجا سرت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردت به خرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلد
تصویر خلد
همیشگی، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، سبزباغ، باغ خلد، خلدستان، دارالنّعیم، فردوس، جنّت، دارالخلد، علّیین، سرای جاوید، دارالسّرور، دارالسّلام، دارالقرار، رضوان، باغ بهشت، مینو، قدس، دار قرار، باغ ارم، نعیم، فردوس اعلا، اعلا علّیین، گشتا
خلد برین: طبقۀ فوقانی بهشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خود
تصویر خود
ضمیر مشترک میان متکلم، مخاطب و غایب مثلاً خود من، خود شما، خود او،
برای تاکید به کار می رود مثلاً تو خود گفتی،
نفس، ذات، شخص، خویش، خویشتن، مقابل غیر و بیگانه، خودی
خودبه خود: به خودی خود، بی سبب، بی جهت، بدون میل و ارادۀ دیگری
از خودبی خود شدن: کنایه از از خود رفتن، از حال رفتن، بیهوش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خید
تصویر خید
خوید، بوتۀ جو، گندم و مانند آنکه هنوز خوشه نبسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاد
تصویر خاد
زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی، برای مثال ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب / تو به مثل چون عکاب، حاسد ملعونت خاد (منوچهری - ۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، قوای ذهنی مغز که اندیشیدن، ادراک حسن و قبح، رفتار معنوی انسان و مانند آن را هدایت می کند، ذهن، اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خود
تصویر خود
کلاه فلزی که در جنگ بر سر می گذارند، کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ضَ)
دوتاه شونده. خمنده
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خمیده گردیدن چوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن چوب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ضَ)
سخت خورنده به شتاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خید
تصویر خید
غله سبز که هنوز نرسیده قصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضد
تصویر نضد
کالا انباشته، تخت، ابر انبوه، بزرگوار، خرسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضد
تصویر عضد
بازو، کرانه و ناحیه، ساعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضب
تصویر خضب
سبزه تازه نودمان نو رسته رنگ موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود
تصویر خود
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمد
تصویر خمد
فروکش، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلد
تصویر خلد
دوام، بقا، همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضر
تصویر خضر
سبز، شاخه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضع
تصویر خضع
راضی گردیدن بخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضف
تصویر خضف
کالک خربزه نارس، کدو ریز و کلان، خیار ریز و کلان تیز دادن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضل
تصویر خضل
مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضم
تصویر خضم
خاییدن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاد
تصویر خاد
زغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخضد
تصویر اخضد
دوتاشونده، خمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاد
تصویر خاد
زغن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد
تصویر خرد
((خَ))
گل و لای، لجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، شعور
فرهنگ واژه فارسی سره