لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خره، خلیش، کیوغ، برای مثال آن کجا سرت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردت به خرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)برای مثال آن کجا سرت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردت به خرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)لَجَن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود لَش، لوش، لَژَن، بَژَن، لَجَم، لَژَم، غَلیژَن، غَریژَنگ، خَرّ، خَره، خَلیش، کَیوغ، برای مِثال آن کجا سرْت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردْت به خَرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)برای مِثال آن کجا سرْت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردْت به خَرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)