جدول جو
جدول جو

معنی خرد

خرد
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خره، خلیش، کیوغ، برای مثال آن کجا سرت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردت به خرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)
تصویری از خرد
تصویر خرد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرد

خرد

خرد
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
خرد
فرهنگ لغت هوشیار

خرد

خرد
عقل، قوای ذهنی مغز که اندیشیدن، ادراک حسن و قبح، رفتار معنوی انسان و مانند آن را هدایت می کند، ذهن، اندیشه
خرد
فرهنگ فارسی عمید

خرد

خرد
ریز، کوچک، هر چیز تقسیم شده به قسمت های کوچک تر و اندک تر مثلاً پول خُرد، خردسال، ریزۀ هر چیز، خرده، ریزریز، کنایه از بی اهمیت، زیردست
خرد کردن: ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
خرد
فرهنگ فارسی عمید