- خشنسار
- نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گونست و بسیاهی زند
معنی خشنسار - جستجوی لغت در جدول جو
- خشنسار
- نوعی مرغابی بزرگ و تیره رنگ با سر سفید،
برای مثال پیاده همی شد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی - ۱/۱۹۱) ، از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برباید خشنسار(دقیقی - ۹۹)
- خشنسار ((خَ شَ))
- نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گون است و به سیاهی زند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زمینی را گویند که از آب دور باشد، خشکزار
زمین خشک و بی آب و علف، برای مثال به هر خشکساری که خسرو رسید / ببارید باران، گیا بردمید (نظامی۵ - ۱۰۰۲)
مبهوت، بهت زده، سرگردان،برای مثال چون سیرت چرخ را بدیدم / کاو کرد نژند و خشکسارم (ناصرخسرو۱ - ۳۴۴)
مبهوت، بهت زده، سرگردان،
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
قهرمان، نیرومند، شاه دلیر، نام پسر داریوش هخامنشی، تغییر یافته خشایارش، مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر
خاک مانند، خاک آلود
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
سالی که باران نیامده و بر اثر آن از زمین چیزی نروئیده باشد
پسته، بادام، قیسی خشک، فندق، گردو، کشمش، برگه هلو و زردآلو و بعبارت دیگر میوه های خشک از قبیل میوه های فوق و آلو و آلوچه و آلبالو و زردآلو و آلوی خشک و انجیر خشک و غیره را گویند، خشکه بار
سوار کردن مجرم بر خر و در اطراف شهر گردانیدن او را، جمعیت اجتماع ازدحام، فتنه آشوب
نوعی مرغابی بزرگ که سری سفید دارد و تنش تیره گونست و بسیاهی زند
کسی که همه موهای سرش سفید شده باشد سر سفید، شوره که از آن باروت سازند
هر چیزی که آغشته به خون باشد
خشکسار، زمین خشک و بی آب و علف
فروتن، خوار، ذلیل، خاک زاد، خاک آلوده، حقیر، ناچیز، برای مثال گناه آید از بندۀ خاکسار / به امیّد عفو خداوندگار (سعدی۱ - ۱۹۶)
مجرمی که برای عبرت دیگران سوار خر کرده و در شهر می گرداندند، برای مثال یکی مؤاجر بی شرم و ناخوشی که تو را / هزار بار خرنبار بیش کرده عسس (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۶)
میوه های خشک شده مانند گردو، کشمش، پسته، انجیر، بادام و توت
انبوه فراوان: یکسوکش سر ازین گشن لشکر بیهوده مرو پس گشن ساری. (ناصر خسرو)
مجرمی را سوار خر کردن و در اطراف شهرگردانیدن، جمعیت، ازدحام مردم
کسی که همه موی های سرش سفیده شده باشد
مانند خاک، افتاده، فروتن، پست، خوار، ذلیل
واحد شمارش افرادی که در یک خانه زندگی می کنند و تشکیل خانواده را می دهند، خانواده
Rasping
хриплый
грубий
szorstki
áspero