- خسال (خِ)
جمع واژۀ خسیل. (منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به خسیل شود
معنی خسال - جستجوی لغت در جدول جو
- خسال (خُسْ سا)
مردمان رذل و فرومایه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
- خسال
مردمان رذل و فرومایه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید، پندار، گمان، وهم، نیرویی که به وسیلۀ آن صورت هایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا می شود
هر چیزی که به صورت باریک بریده شده است مثلاً خلال بادام، چوب باریک، سیخ چوبی باریک که با آن لای دندان ها را پاک کنند، دندان افریز، دندان کاو، دندان فریز، خلال دندان
(خُ لَ)
لغت نامه دهخدا
سیم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، سونش سیم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، سپوس جو و جز آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
