جدول جو
جدول جو

معنی خساق - جستجوی لغت در جدول جو

خساق
دروغگو
تصویری از خساق
تصویر خساق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بساق
تصویر بساق
تف: خیو خدو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
آفرینشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاسق
تصویر خاسق
خازق: آماجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسان
تصویر خسان
فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسال
تصویر خسال
مردمان رذل و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسار
تصویر خسار
گمراهی، هلاکی، زیانکاری، بدبختی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
آفریننده بهره از نیکی نرم هموار کرکمبویه (عطر زعفران) آفریننده آفریدگار، خدای تعالی که آفریننده جهان و جهانیانست. آفریننده، آفریدگار، یکی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
جام خبه کردن از گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسار
تصویر خسار
زیان بردن، زیان کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون، نظام، سیاست، سزا، قصاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خناق
تصویر خناق
دیفتری، بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فساق
تصویر فساق
فاسق ها، کسانی که مرتکب فسق شود، فاجرها، گناهکارها، جمع واژۀ فاسق
فرهنگ فارسی عمید
گنده: زرداب ریم، ریم دوزخیان غساق بنگرید به غساق سرد و گندیده، خون و چرکی که از بدن دوزخیان جریان یابد، شراب دوزخیان
فرهنگ لغت هوشیار
تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین، جمع فاسق، جهمرزان نا راستکاران
فرهنگ لغت هوشیار
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
سروا خواندن (سروا حدیث)، راندن: ستور را، نوشتن راندن (چارپایان گله و غیره) سوق. یا مساق ترسل. نامه نوشتن: در اثنا کتابت و مساق ترسل بر ارباب حرمت واصحاب حشمت نستیزد، خواندن حدیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناق
تصویر خناق
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
((خَ لّ))
آفریننده، مبدع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسار
تصویر خسار
((خَ))
گمراه گشتن، زیان بردن، هلاک شدن، زیان، گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غساق
تصویر غساق
((غَ سّ))
سرد و گندیده، بدبو، چرک زخم، هر چیز گندیده و بدبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساق
تصویر مساق
((مَ))
راندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یساق
تصویر یساق
((یَ))
سیاست، فسق (سنگلاخ)، ترتیب و ساختگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
آفریننده، آفریدگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غساق
تصویر غساق
سرد، گندیده، بدبو، هر چیز گندیده و بدبو مانند زرداب و چرک زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساق
تصویر مساق
راندن حیوان چهار پا، گله یا چیز دیگر، خواندن یا نوشتن، مضمون، محتوا، طریقه، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلاق
تصویر خلاق
Creative, Inventive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
креативный , изобретательный
دیکشنری فارسی به روسی
kreativ, erfinderisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
творчий , винахідливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
kreatywny, pomysłowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
富有创意的 , 有创意的
دیکشنری فارسی به چینی