جدول جو
جدول جو

معنی خرچاره - جستجوی لغت در جدول جو

خرچاره
(خَرْ، رَ / رِ)
سر خر که برای رفع چشم زخم در میان باغها بالای چوبی نصب کنند. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخساره
تصویر رخساره
(دخترانه)
چهره، صورت، گونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرخاره
تصویر سرخاره
سنجاقی که زنان به موی سر می زدند تا موها را نگهدارد، برای مثال جعدی سیاه دارد کز کشّی / پنهان شود بدو در سرخاره (رودکی - ۵۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برواره
تصویر برواره
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمهره
تصویر خرمهره
نوعی مهرۀ درشت و بی ارزش، به رنگ سفید یا آبی که بر گردن اسب و خر می بندند، برای مثال اگر ژاله هر قطره ای در شدی / چو خر مهره بازار از او پر شدی (سعدی۱ - ۱۰۳)، نوعی بوق کوچک از جنس صدف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
درمانده، فرومانده، عاجز، بی درمان، ناگزیر، بینوا، مستمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرزهره
تصویر خرزهره
درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز
زقّوم، جار، خوره، دفلیٰ، سمّ الحمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمپاره
تصویر خمپاره
نوعی گلولۀ بزرگ توپ که با خمپاره انداز انداخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرواره
تصویر آرواره
هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندان ها روی آن قرار دارد
آروارۀ بالا: در علم زیست شناسی استخوان آروارۀ بالایی، فک اعلی
آروارۀ پایین: در علم زیست شناسی استخوان متحرک آروارۀ زیرین، فک اسفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرچاره
تصویر پرچاره
پرحیله، پرمکر، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رَ / رِ)
آوازی که بسبب گریۀ بسیار از گلو برآید. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، صدای آبی که از جای بلند فروریزد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ را رَ)
نام موضعی است بقرب سیلحون از نواحی کوفه. از این نام در فتوح ذکری شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(پُ رَ / رِ)
مدبّر
لغت نامه دهخدا
سوزن زرینی که زنان جهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک کنند تا نیفتد، پنجه مانندی از استخوان که بدان تن را خارند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی گلوله که بوسیله خمپاره انداز پرتاب شود، گلوله ای که جهت آتشبازی سازند و آن در هوا منفجر گردد و بچند رنگ در آید
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی توپ با لوله کوتاه که پیاده نظام حمل میکند و با آن آشیانه مسلسل حریف مقابل را بر می دارد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است بوته مانند از تیره های نزدیک تیره زیتونیان دارای شاخه های باریک با گلهای سرخ و سفید و برگهای دراز شبیه ببرگ بیدوسه تایی و تلخ و سمی از گیاهان زینتی است دفلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرناسه
تصویر خرناسه
آواز خرخر خوابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریاری
تصویر خریاری
خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجاره
تصویر جرجاره
آسیا سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برواره
تصویر برواره
بالای حجره، تاقچه بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرواره
تصویر آرواره
استخوانهای بالا وپایین دهان، فک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباره
تصویر برباره
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخساره
تصویر رخساره
سیما، چهره، دیباچه
فرهنگ لغت هوشیار
((رِ))
هر یک از دو قطعه استخوان که حفره های اندامی دندان در آن جای دارند، فک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برواره
تصویر برواره
((بَ رِ))
بالاخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
((رِ))
شخصی که دچار وضع بدی شده است، شخص ناتوان و درمانده، بی نوا
فرهنگ فارسی معین
((خَ زَ رِ))
گیاهی است بوته مانند دارای شاخه های باریک با گل های سفید و سرخ و برگ های دراز و تلخ و سمی که از گیاهان زینتی است
فرهنگ فارسی معین
((خَ مُ رِ))
نوعی مهره درشت به رنگ سفید یا آبی که آن را بر گر دن خر و اسب و استر آویزند، نوعی بوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیچاره
تصویر بیچاره
مفلوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخشاره
تصویر رخشاره
فیلم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درباره
تصویر درباره
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
فرهنگ واژه فارسی سره
کره خر، در مقام توهین گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی