- خروشان
- فریاد کنان نالان
معنی خروشان - جستجوی لغت در جدول جو
- خروشان
- خروشنده، در حال جوش و خروش و خروشیدن، کنایه از جوشان
- خروشان
- فریادکنان، نالان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گروندگان، مؤمنان
تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک. یا روشنان فلک ستارگان، آشکار ظاهر مقابل پنهان، جایی که نور بدان بتابد، درجه ای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه
کچوله از گیاهان
روشن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابل تاریک، جایی که نور به آن می تابد، واضح و آشکار، روش، روشان، آگاه، بصیر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرمانروایان دلاور ایرانی که از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی بود
براق، نورانی
حق السکوت
اکاسره
اطرافیان
آواز، روزسخت، روزآسان روز نرم از واژه های دو پهلویست (از لغات اضداد)
تابان، روشن، براق
تابان، روشنی دهنده، لرزان و تابان، فروزان، ساطع
بی حواس
برهان
مقامات
شعله ور
جمع روشن، ستارگان
بخشنده زر، نثار کننده جواهر
خیری شب بو
مغرب، مشرق، گوشه ای در دستگاه ماهور