- خرمن (دخترانه)
- توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
معنی خرمن - جستجوی لغت در جدول جو
- خرمن
- کود گندم بود که بعد از آن پاک کنند، توده گندم و جو باشد از کاه پاک کنند
- خرمن
- محصول درو شده و روی هم ریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکرده اند، کنایه از تودۀ چیزی
خرمن ماه (مه): کنایه از هالۀ ماه،برای مثال آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه به جوی خوشۀ پروین به دو جو (حافظ - ۸۱۴)
- خرمن ((خَ مَ))
- توده هر چیز، محصول گندم یا جو یا برنج و دیگر غلات که روی هم انباشته باشند، توده غله که هنوز آن را نکوفته و جدا نکرده باشند، هاله ماه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرمگس، مگس بزرگ، زنبور درشت
ارمنستان، ارمنیه، ولایتی است از کوهستان آذربایجان
فرانسوی: آلمانی: از مردم آلمان، زبان مردم آلمان
گمنام، بی قدر
شادمانی، خوشحالی، سرور
زن گول، پیر زن مردنی
شب تار
خوشا، بس خوش
مطیع و فرمانبردار و رام
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
نژاد مردم آلمان، ژرمنی، مربوط به ژرمن، شاخۀ زبانی از خانوادۀ زبانی هندواروپایی
مهرۀ سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال ببندند، چشم زد، برای مثال ترسم چشمت رسد که سخت خطیری / چون که نبندند خرمکت به گلو بر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
ماده ای شیمائی که در یک جای بدن پیدا شده و با گردش خون بجای دیگر بدن برده میشود تا آنرا تحریک کند
((خُ))
فرهنگ فارسی معین
درختی است از تیره گرمسیری دارای میوه ای گوشت دار با هسته سخت و پوست نازک، بسیار شیرین و خوش طعم
میوه ای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان می شود، درخت راست و بلند این میوه با برگ های بزرگ و میوه های خوشه ای، نخل
شادمان، خوشوقت، خندان
بد بویی گندیدگی
شاد، شادمان، خوش، تازه و شاداب
در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است، اخرم
جایی که خرمنها را برای کوبیدن در آنجا گرد کنند محل کوفتن خرمن
عمل خرمن کوبیدن، حقی یا دستمزدی که در بعض نواحی بات کوبیدن خرمن بزارع دهند
افزار و دستگاهی که با آن خرمن را کوبند
انباشتن توده کردن، توده کردن غله که هنوز آنرا نکوفته و از کاه جدا نکرده باشند
کنایه از زیادی است