جدول جو
جدول جو

معنی خرمن - جستجوی لغت در جدول جو

خرمن
(دخترانه)
توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
تصویری از خرمن
تصویر خرمن
فرهنگ نامهای ایرانی
خرمن
کود گندم بود که بعد از آن پاک کنند، توده گندم و جو باشد از کاه پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خرمن
محصول درو شده و روی هم ریخته که هنوز نکوبیده و کاه آن را جدا نکرده اند، کنایه از تودۀ چیزی
خرمن ماه (مه): کنایه از هالۀ ماه، برای مثال آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه به جوی خوشۀ پروین به دو جو (حافظ - ۸۱۴)
تصویری از خرمن
تصویر خرمن
فرهنگ فارسی عمید
خرمن
((خَ مَ))
توده هر چیز، محصول گندم یا جو یا برنج و دیگر غلات که روی هم انباشته باشند، توده غله که هنوز آن را نکوفته و جدا نکرده باشند، هاله ماه
تصویری از خرمن
تصویر خرمن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرمنج
تصویر خرمنج
خرمگس، مگس بزرگ، زنبور درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمه
تصویر خرمه
(دخترانه)
نام همسر مزدک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمن
تصویر ارمن
ارمنستان، ارمنیه، ولایتی است از کوهستان آذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرمن
تصویر ژرمن
فرانسوی: آلمانی: از مردم آلمان، زبان مردم آلمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامن
تصویر خامن
گمنام، بی قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمی
تصویر خرمی
شادمانی، خوشحالی، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمل
تصویر خرمل
زن گول، پیر زن مردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمس
تصویر خرمس
شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرما
تصویر خرما
خوشا، بس خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خران
تصویر خران
مطیع و فرمانبردار و رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمن
تصویر خشمن
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژرمن
تصویر ژرمن
نژاد مردم آلمان، ژرمنی، مربوط به ژرمن، شاخۀ زبانی از خانوادۀ زبانی هندواروپایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمک
تصویر خرمک
مهرۀ سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال ببندند، چشم زد، برای مثال ترسم چشمت رسد که سخت خطیری / چون که نبندند خرمکت به گلو بر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای شیمائی که در یک جای بدن پیدا شده و با گردش خون بجای دیگر بدن برده میشود تا آنرا تحریک کند
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ))
درختی است از تیره گرمسیری دارای میوه ای گوشت دار با هسته سخت و پوست نازک، بسیار شیرین و خوش طعم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژرمن
تصویر ژرمن
((ژِ مَ))
نژاد مردم آلمان یا هر یک از مردم آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمن
تصویر فرمن
((فَ مَ))
تیری است افقی در کمرکش دکل بیرق های بلند
فرهنگ فارسی معین
میوه ای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان می شود، درخت راست و بلند این میوه با برگ های بزرگ و میوه های خوشه ای، نخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمن
تصویر رمن
جمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرم
تصویر خرم
شادمان، خوشوقت، خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمن
تصویر خمن
بد بویی گندیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم
تصویر خرم
شاد، شادمان، خوش، تازه و شاداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرم
تصویر خرم
((خُ رَّ))
شاد، شادمان
فرهنگ فارسی معین
در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است، اخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمناز
تصویر خرمناز
(دخترانه)
زیبا و با طراوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرمن گاه
تصویر خرمن گاه
جایی که خرمنها را برای کوبیدن در آنجا گرد کنند محل کوفتن خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل خرمن کوبیدن، حقی یا دستمزدی که در بعض نواحی بات کوبیدن خرمن بزارع دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن کوب
تصویر خرمن کوب
افزار و دستگاهی که با آن خرمن را کوبند
فرهنگ لغت هوشیار
انباشتن توده کردن، توده کردن غله که هنوز آنرا نکوفته و از کاه جدا نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن غله
تصویر خرمن غله
راژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمن خرمن
تصویر خرمن خرمن
کنایه از زیادی است
فرهنگ لغت هوشیار