معنی خشمن - فرهنگ فارسی عمید
معنی خشمن
- خشمن
- خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
تصویر خشمن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خشمن
خشمن
- خشمن
- غضبناک. خشمناک. خشمگین. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). غضبان. غضوب. آرغده. خشمین. (یادداشت بخط مؤلف) :
گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی
سیرت این چرخ همین سیرت است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خرمن
- خرمن
- کود گندم بود که بعد از آن پاک کنند، توده گندم و جو باشد از کاه پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خشمگن
- خشمگن
- خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضِب، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
فرهنگ فارسی عمید