دهی است از دهستان فرمشکان بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری سروستان و 8هزارگزی شوسۀ شیراز به خضر. این ده کوهستانی است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و حبوبات و میوه. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان فرمشکان بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری سروستان و 8هزارگزی شوسۀ شیراز به خضر. این ده کوهستانی است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و حبوبات و میوه. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
چرمسازی. کار و پیشۀ چرمگر. صرامی. پیراستن پوست ناپیراسته. ساختن چرم از پوست ناپیراستۀ حیوانات. دباغی کردن پوست. عمل دباغ. رجوع به چرمگر و چرمساز و چرمسازی شود
چرمسازی. کار و پیشۀ چرمگر. صرامی. پیراستن پوست ناپیراسته. ساختن چرم از پوست ناپیراستۀ حیوانات. دباغی کردن پوست. عمل دباغ. رجوع به چرمگر و چرمساز و چرمسازی شود
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانای شهرستان ارومیه، واقع در شمال باختری سلواناو شمال راه ارابه رو جرمی به دبۀ ارومیه با هوای سرد و 105 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دشت بخش سلوانای شهرستان ارومیه، واقع در شمال باختری سلواناو شمال راه ارابه رو جرمی به دبۀ ارومیه با هوای سرد و 105 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بناجوی بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 12هزاروپانصدگزی شمال خاوری بناب و 7هزارگزی شمال خاوری شوسۀ آذرشهر به میاندوآب. جلگه. آب از رود خانه روش وچاه. محصول آن غلات، کشمش، بادام. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بناجوی بخش بناب شهرستان مراغه، واقع در 12هزاروپانصدگزی شمال خاوری بناب و 7هزارگزی شمال خاوری شوسۀ آذرشهر به میاندوآب. جلگه. آب از رود خانه روش وچاه. محصول آن غلات، کشمش، بادام. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
خدمت کاری. حالت خدمتگر. عمل خدمتگر: ولیکن بخدمتگری هفت سال کمربسته باید بفرخنده حال. شمسی (از یوسف و زلیخا). سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه. سوزنی. تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. (کتاب المعارف). کنون کآمدی وین خبر شد عیان بخدمتگری چون نبندم میان. نظامی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد ز آفت خدمتگری. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. کنیزان چابک غلامان چست بهنگام خدمتگری تندرست. نظامی
خدمت کاری. حالت خدمتگر. عمل خدمتگر: ولیکن بخدمتگری هفت سال کمربسته باید بفرخنده حال. شمسی (از یوسف و زلیخا). سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه. سوزنی. تو به همه کویها فرودویدی از مقامری و قلاشی و خدمتگری. (کتاب المعارف). کنون کآمدی وین خبر شد عیان بخدمتگری چون نبندم میان. نظامی. خدمتش آرد فلک چنبری بازرهد ز آفت خدمتگری. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. کنیزان چابک غلامان چست بهنگام خدمتگری تندرست. نظامی