جدول جو
جدول جو

معنی خرقی - جستجوی لغت در جدول جو

خرقی
(خِ رَ)
عمرو بن حسین بن عبدالله خرقی، مکنی به ابوالقاسم. از بغدادیان بود و او را کتابی است بنام مختصر در فقه بر مذهب احمد حنبل. او از فقیهان صالح و شدیدالورع بود و قاضی ابویعلی بن الفراء می گوید اومصنفات بسیار و تخریجات فراوان در مذهب داشت ولی درمعرض اشاعه و انتشار قرار نگرفت چه او چون از مدینهالسلام خارج شد بنابر قول ابوالحسن تمیمی کتب خود را در درب سلیمان ایداع کرده و بعد درب سلیمان آتش گرفت و آتش بر کتب او افتاد و بر اثر آن کتب او انتشار نیافت. مرگ خرقی بسال 334 ه. ق. بدمشق اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی). و رجوع به معجم المطبوعات شود
لغت نامه دهخدا
خرقی
(خِ رَ)
منسوب به بیع خرق. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خرقی
(خَ رَ)
منسوب به خرق که قریه ای است در سه فرسخی مرو. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خرقی
(خَ رَ)
عبدالرحمن محمد بن قطن خرقی، مکنی به ابومحمد. مردی از عالمان زبان عرب بود و مسائل فقه مالک نیکو میدانست. ابوزرعه مسیحی او را از خرق ذکر کرده است. (از انساب سمعانی)
حسن بن رشد خرقی. از قدمای اهل حدیث بوده، از عبدالملک بن جریح حدیث کرد و از او جماعتی حدیث کردند. ابوزرعه مسیحی از او نام برده است. (از انساب سمعانی)
اسحاق بن لیث خرقی، ساکن قریۀ خرق بود و پسرش از او حدیث کرد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خرقی
(خَ)
غله ای شبیه به کرسنه که مردم کرمان و یزد آنرامی پزند و می خورند و از آن نیز نان می سازند. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). مشنگ. (بحر الجواهر). خلّر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترقی
تصویر ترقی
بر شدن، بالا رفتن، بلند شدن، به درجۀ بلند رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقی
تصویر قرقی
پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، قوش، باشه، سیچغنه، باشق، بازک، واشه، بازکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردی
تصویر خردی
کوچکی، کودکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینۀ روزانه، پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است، مقابل خاصّه، معمولی، متعارف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرقه
تصویر خرقه
جبه ای که از دست پیر می پوشیده اند و گاهی از تکه های گوناگون دوخته می شد، نوعی پوستین بلند، تکه ای از پارچه یا لباس
خرقه از کسی داشتن: مرید و پیرو کسی بودن و خرقه از او گرفتن، برای مثال هر جا که سیه گلیم و شوریده سری است / شاگرد من است و خرقه از من دارد (شیخ ابوالحسن خرقانی - شاعران بی دیوان - ۴۵۵)
خرقه انداختن: خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد، کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه افکندن
خرقه افکندن: خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد، کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه انداختن
خرقه تهی کردن: کنایه از جان، سپردن مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمی
تصویر خرمی
شادمانی، خوشحالی، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
بلند شدن، پیشرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
سخت بی ادبانه، سطبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارقی
تصویر ارقی
شیرخشت
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی واشک (گویش مازندراین) قرغوی از پرندگان پرنده ایست شکاری از دسته بازها که جثه اش از باز معمولی (قوش) کوچکتر است و پرهای پشتش قهوه یی و پرهای شکمش روشن و مایل بخاکستری است و رنگ پرهای دمش متناوبا قهوه یی روشن و سیر خاکستری است. در حدود 40 گونه از این پرنده شکاری ناشناخته شده که در سراسر کره زمین زندگی می کنند. قرقی با وجود کوچکی جثه بسیار تیزپر و چابک است. چون مرتبا بجوجه دیگر پرندگان یا تخم آنها حمله می کنند و همچنین آفت پرندگان کوچک از قبیل گنجشک و کبوتر است جزو پرندگان مضر و زیان آور محسوب می شود و بهمین جهت بمنظور حفظ نسل پرندگان مفید این پرنده را شکار می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلقی
تصویر خلقی
رفتاری آفرینشی منسوب به خلق منسوب به خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردی
تصویر خردی
بچگی، کودکی، طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تکه ای از پارچه، پاره لباس، جامه ای که تکه های گوناگون دوخته شده باشد، جبه مخصوص درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرثی
تصویر خرثی
مان مانه (اثاث البیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینه روزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریق
تصویر خریق
زمین پست علفناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقی
تصویر قرقی
((قِ))
باز، پرنده شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرقی
تصویر غرقی
((غَ))
زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند، در اصطلاح لوطیان، دخول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
((خَ رَ))
احمقانه، شوخی خرکی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرقه
تصویر خرقه
((خِ قِ))
جامه ای که از تکه پارچه های گوناگون دوخته شود، جبه مخصوص درویشان، جسد، تن، خال، مفرد خرق
خرقه تهی کردن: کنایه از مردن، درانداختن از خود بیرون شدن، مجرد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
((خَ))
هزینه، هزینه زندگی
خاصه خرجی: ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و بخشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
((تَ رَ قّ))
بالا رفتن، به درجات عالی رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برقی
تصویر برقی
((بَ))
مربوط به برق، ویژگی آن چه با برق کار می کند، برق کار، فوری، سریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقی
تصویر ترقی
پیشرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
East, Eastern, Easterly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
восточный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
Osten, östlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
східний
دیکشنری فارسی به اوکراینی