جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خرکی

خرکی

خرکی
منسوب به خر. از خر. (یادداشت بخط مؤلف) ، سخت. زفت. زمخت. سطبر. خشن. (یادداشت بخط مؤلف) ، سخت بی ادبانه. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرکی بار کردن، سخت بسیار خوردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرکی بار کرده بودن، بسیار خورده بودن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خیار خرکی، خیار قطور و بزرگ. (یادداشت بخط مؤلف).
- شوخیهای خرکی،مزاحها و ملاعبه های درشت با زبان یا با دست. (یادداشت بخط مؤلف).
- ناز خرکی، ناز و کرشمه های بیمورد و بیجا. (یادداشت بخط مؤلف).
، منسوب به خرک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خرکی

خرکی
دهی است از دهستان مانۀ بخش مانۀ شهرستان بجنورد، واقع در 47هزارگزی شمال باختری مانه و یک هزارگزی جنوب مالرو عمومی محمدآباد به دشتک. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد و آب آن از رودخانه و محصولات آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

برکی

برکی
کلاه درازی که از برک یا نمد دوزند زاهدان و درویشان برسر گذارند برنس
فرهنگ لغت هوشیار