جدول جو
جدول جو

معنی خرشی - جستجوی لغت در جدول جو

خرشی
(خَ شی ی)
منسوب به خرشه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خرشی
(خَ شی ی)
محمد بن عبدالله الخرشی المالکی، مکنی به ابوعبدالله. بسال 1010 ه. ق. پا بعرصۀ وجود گذارد و بسال 1101 ه. ق. روی ازاین عالم برتافت. اونخستین کس بود که بر مشیخهالازهر متولی شد و او را بدانجهت ’خرشی’ می خوانند که از بلدۀ ابوخراش ازنجیره مصر برخاست. خرشی از فقیهان باورع مذهب مالکی بود واو راست: شرح بر مختصر سیدخلیل در فقه مالکی موسوم به ’شرح صغیر’ و دیگر ’شرح کبیر’ که آن نیز بر متن خلیل است در فقه مالکی، دیگر ’الفرائد السنیه شرح المقدمه السنوسیه’ در توحید. مرگ او بقاهره اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 934) (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
خرشی
خورشت خوشتی، صرفه جویی در مصرف خورشت و هر نوع غذا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرشا
تصویر خرشا
(دخترانه)
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرشید
تصویر خرشید
(دخترانه و پسرانه)
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراش، خراشیدگی، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرشید
تصویر خرشید
خورشید، کره ای سوزان و گازی که زمین و سیارات دیگر منظومۀ شمسی دور آن می گردند و از آن کسب نور و حرارت می کنند، آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
خوش بودن، خوبی، شادی، شادمانی، مقابل ناخوشی، سلامتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینۀ روزانه، پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است، مقابل خاصّه، معمولی، متعارف
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
آفتاب روشن چه ’خر’ بدون واو بمعنی ’آفتاب’ و ’شید’ به یای مجهول بمعنی ’روشن’، چون لفظ ’خر’ تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند و جهت امتیازاز لفظ خر و چون با ’شید’ ضم کنند بدون واو نویسند. صاحب سراج اللغات نوشته که در لفظ خورشید واو معدوله است این را بی ’واو’ نباید نوشت. (از غیاث اللغات). صاحب ’آنندراج’ و ’انجمن آرای ناصری’ معتقدند که: ’معنی ترکیبی این کلمه آفتاب و شید بمعنی روشنی است، چون خر تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند که با ’خر’ مشتبه نشود، چون با ’شید’ ضم کنند بی ’واو’ نویسند و بعضی اهل لغت چون خرشید را خرشاد با آباد قافیه کرده اند خطا یافته اند چنان دانسته که خرشاد نیز بمعنی خرشید و ندانسته اند که خرشید را اماله کرده و خرشاد و با آباد قافیه کرده اند چنانکه در فرهنگ آمده خطا است و آباد را اماله کرده اند ’بید’ شده و با خورشید قافیه است چنانکه روحانی گفته:
گشته از فیض تابش خورشید
کوه و دژ سبز و بوم و بر آبید.
روحانی.
از این قرار خرشاد غلط است و ظن غالب این است. خورشید. آفتاب. (ناظم الاطباء). رسم الخطی در خورشید است. (یادداشت بخط مؤلف) ، روشنی آفتاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام دهکده ای بوده است بین ساری و اشرف. پس از عبور از ساری ابتداء به نارنج باغ می رویم تا پس از نارنج باغ به نکا و از نکا به اشرف رسیم، در این راه پیمایی چون بحدود یک ساعت خارج از نارنج باغ شویم ابتدا توسکلا را در بین جنگل می بینیم و یک ساعت بعد از آن والینوا دیده میشود و بعد دهکدۀ خرشید در طرف راست بنظر می آید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 59)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خرامش. (ناظم الاطباء). خرامیدن (آنندراج) :
بمیدان چو آغاز خرشین نهاد
در فتنه بر روی اعدا گشاد.
حکیم علی فرقدی (از آنندراج).
، نوسان. لرزش. جنبش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام طایفه ای است از افغان که دعوی سیادت می کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرشا
تصویر خرشا
پوست مار، تهی، گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرشی
تصویر طرشی
پارسی تازی گشته ترشی (در لاروس هندی معرب آمده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشی
تصویر عرشی
منسوب به عرش، آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
شادی، فرح، سرور، نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرشی
تصویر قرشی
ازدوده (قریش) منسوب به قریش از قبیله قریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردی
تصویر خردی
بچگی، کودکی، طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرثی
تصویر خرثی
مان مانه (اثاث البیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینه روزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
سخت بی ادبانه، سطبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمی
تصویر خرمی
شادمانی، خوشحالی، سرور
فرهنگ لغت هوشیار
معنوی منسوب به آرش پهلوان: تیر آرشی تیری سخت دور پرتاب، منسوب به آرش سلسله اشکانی: ازو تخمه آرشی خوار شد (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشی
تصویر درشی
نوعی خیار باریک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
توضیح در غالب نسخه های خطی قبل از عهد مغول و اوایل آن عهد همین صورت ضبط شده نه (خورشید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
((تُ))
کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسیدهای مختلف در ترکیبشان وجود دارد، ترشی ها را به عنوان چاشنی غذا به کار می برند
ترشی انداختن: کنایه از بلا استفاده و عاطل گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
((خَ))
هزینه، هزینه زندگی
خاصه خرجی: ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و بخشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریش
تصویر خریش
((خَ))
خراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریش
تصویر خریش
ریشخند، استهزا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
((خَ رَ))
احمقانه، شوخی خرکی کردن
فرهنگ فارسی معین
خورشید آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی