- خرسنگ
- سنگ بزرگ نتراشیده و ناهموار
معنی خرسنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- خرسنگ
- سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، به ویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است، کنایه از مانع
- خرسنگ ((خَ سَ))
- سنگ بزرگ، ناهموار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راضی، قانع
جانوریست معروف که دست و پای بزرگ و ناهموار دارد
خشنود، شادان، راضی
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
شادمان، خوشحال، قانع
فرسنگ، فرسخ، فرسنگسار
جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کلنجک، پنج پا، کلنجار، در علم نجوم سرطان
پیچپا، کلنجک، پنج پا، کلنجار، در علم نجوم سرطان
پارسنگ، سنگی که در یک کفۀ ترازو بگذارند تا با کفۀ دیگر برابر شود، پاسنگ، پاهنگ
مقیاس، مسافت قریب 6 کیلومتر
عجیب و غریب
((خَ چَ))
فرهنگ فارسی معین
جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود، چنگار
فرسخ، فرسنگسار
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسک، مرجو، مرجمک، بنوسرخ