کمال، رسایی، نام فرشته نگهبان آب، نام ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
کمال، رسایی، نام فرشته نگهبان آب، نام ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
خرامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خرامنده مثلاً خوش خرام، مهمانی، ضیافت، نوید، مژده، برای مثال یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی - ۱/۲۰۵ حاشیه)
خرامیدن، پسوند متصل به واژه به معنای خرامنده مثلاً خوش خرام، مهمانی، ضیافت، نوید، مژده، برای مِثال یکی نامه فرمود نزدیک سام / سراسر درود و نوید و خرام (فردوسی - ۱/۲۰۵ حاشیه)
جمع واژۀ خادم. (غیاث اللغات) ، خدمه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از قاموس). خادمان. چاکران. خدمتگاران. (از آنندراج) : ای بس ملکان را که او فروخورد با ملکت و با چاکران و خدام. ناصرخسرو. ببزمگاه تو شاهان و خسروان خدام برزمگاه توخانان و ایلکان حجاب. مسعودسعد
جَمعِ واژۀ خادم. (غیاث اللغات) ، خَدَمَه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از قاموس). خادمان. چاکران. خدمتگاران. (از آنندراج) : ای بس ملکان را که او فروخورد با ملکت و با چاکران و خدام. ناصرخسرو. ببزمگاه تو شاهان و خسروان خدام برزمگاه توخانان و ایلکان حجاب. مسعودسعد
جمع واژۀ خدمه و خدمه، دوال سطبر تافته شده مانند حلقه که بر خرده گاه شتر بسته پاافزار شتر را بدان محکم کنند و حلقه قوم و پای برنجن و ساق را گویند. (از آنندراج). رجوع به خدمه در این لغت نامه شود
جَمعِ واژۀ خَدَمَه و خدمه، دوال سطبر تافته شده مانند حلقه که بر خرده گاه شتر بسته پاافزار شتر را بدان محکم کنند و حلقه قوم و پای برنجن و ساق را گویند. (از آنندراج). رجوع به خَدَمَه در این لغت نامه شود
شاخی که در آن خوشه ها باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخه ای که بر آن خوشه ها باشد. (ناظم الاطباء) ، شاخ بزرگی که بر آن شاخه های ریزه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخ بزرگی که بر آن شاخه های ریزه و کوچک باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چوب خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء)
شاخی که در آن خوشه ها باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخه ای که بر آن خوشه ها باشد. (ناظم الاطباء) ، شاخ بزرگی که بر آن شاخه های ریزه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخ بزرگی که بر آن شاخه های ریزه و کوچک باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چوب خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء)
نام یکی از دههاهزار جریب مازندرانست. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی) : و از جوانب دیلمان و اشکور وطارم و خرکام کوتوالان می آمدند. (جهانگشای جوینی)
نام یکی از دههاهزار جریب مازندرانست. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی) : و از جوانب دیلمان و اشکور وطارم و خرکام کوتوالان می آمدند. (جهانگشای جوینی)
جانوری است خوش آواز و خوشرنگ. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : خجسته را بجز از خردما ندارد گوش بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس. منوچهری. باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست کم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست از شغب خردما لاله بهوش آمده ست زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست. منوچهری. زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود. منوچهری
جانوری است خوش آواز و خوشرنگ. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : خجسته را بجز از خردما ندارد گوش بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس. منوچهری. باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست کِم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست از شغب خردما لاله بهوش آمده ست زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست. منوچهری. زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود. منوچهری
نام مادر اردشیر، و قنطرۀ خرداد و میان ایدج و رباط در سمرقند منسوب بدوست. آن از عجایب دنیاست، طول آن هزار ذرع و بالای آن صدوپنجاه ذرع و بیشتر پایۀ آن از ارزیز و آهن است. (یادداشت بخط مؤلف)
نام مادر اردشیر، و قنطرۀ خرداد و میان ایدج و رباط در سمرقند منسوب بدوست. آن از عجایب دنیاست، طول آن هزار ذرع و بالای آن صدوپنجاه ذرع و بیشتر پایۀ آن از ارزیز و آهن است. (یادداشت بخط مؤلف)
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام