جدول جو
جدول جو

معنی خراشاد - جستجوی لغت در جدول جو

خراشاد
(خُ)
قریتی است در خرۀ بهارجان از قاینات. (یادداشت بخط مؤلف). و در فرهنگ جغرافیایی آمده: دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. واقع در سی هزارگزی جنوب بیرجند. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 928 تن سکنۀ فارسی زبان است. آب آن از قنات و محصولاتش: غلات، زعفران و سردرختی است. اهالی بکشاورزی و قالی بافی گذران می کنند و راه آن اتومبیل رواست. مزرعه گنج آباد و میرزاملک و علی آباد و سالم آباد جزء این ده است. در آنجا یک دفتر ازدواج و طلاق و دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریشاد
تصویر فریشاد
(پسرانه)
مرکب از فری (با شکوه) + شاد (خوشحال)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خسروشاد
تصویر خسروشاد
(پسرانه)
پادشاه شاد و خرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرمشاد
تصویر خرمشاد
(پسرانه)
با طراوت و شاداب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراراد
تصویر فراراد
(پسرانه)
مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
(دخترانه و پسرانه)
پسته زمینی یا پسته شام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
(دخترانه و پسرانه)
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورازاد
تصویر ورازاد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامشاد
تصویر رامشاد
(پسرانه)
مرکب از رام (آرام یا مطیع) + شاد (خوشحال)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خداداد
تصویر خداداد
(پسرانه)
هدیه ای از طرف خدا، عطا شده از سوی خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
(دخترانه)
آنکه با ناز و تکبر راه می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
خرامنده، در حال خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
خروشنده، در حال جوش و خروش و خروشیدن، کنایه از جوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
خورشید، کره ای سوزان و گازی که زمین و سیارات دیگر منظومۀ شمسی دور آن می گردند و از آن کسب نور و حرارت می کنند، آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
خرشا. آفتاب. خورشید. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) :
گشته از فیض تابش خرشاد
کوه در سبز و بوم و بر آباد.
روحانی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
پوست مار، پوست بالایین بیضه که تهی باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس) ، هرچه تهی و دمیده باشد. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، پوست تنک که بر شیر فراهم آید، بلغم، غبار. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 60هزارگزی باختر اسفراین وپنج هزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 123 تن سکنۀکردی و ترکی زبان می باشد. آب آن از رودخانه و قنات و محصولاتش غلات است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از بخش هشت آب شهرستان زابل. واقع در 2هزارگزی باختری بنجار و دوهزارگزی راه مارو زابل به افضل آباد. این ناحیه در جلگه واقع با آب و هوای گرم و 295 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان. آب آن ازرود خانه هیرمند و محصولاتش: غلات و لبنیات می باشد. اهالی بکشاورزی، گله داری، کرباس بافی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ده کوچکی است از دهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 11هزارگزی جنوب فلاورجان و 2هزارگزی راه عمومی گرکن. این دهکده جلگه و معتدل است. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خماشات
تصویر خماشات
کینه ها و دشمنی های دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاشان
تصویر خلاشان
دشمنان، مفسدان، حاسدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراسان
تصویر خراسان
مشرق مقابل بابل مغرب، نغمه ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشاندن
تصویر خراشاندن
خراش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشنده
تصویر خراشنده
خراش دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشیدن
تصویر خراشیدن
خراش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراشیده
تصویر خراشیده
خراش داده شده، ریش زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرافات
تصویر خرافات
حکایتهای شب، سخنان پریشان و نامربوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
رونده با ناز و تکبر و تبخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
آفتاب، خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداداد
تصویر خداداد
چیزی که خدا بخشنده است و کسی که در آن دخلی نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرابات
تصویر خرابات
شرابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
بادام زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروشان
تصویر خروشان
فریاد کنان نالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
((خُ))
خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آراشید
تصویر آراشید
بادام زمینی
فرهنگ واژه فارسی سره