- خراج
- باژ
معنی خراج - جستجوی لغت در جدول جو
- خراج
- مرد بسیار زیرک و خرج کننده باج، مالیات، جزیه باج، مالیات، جزیه
- خراج
- کسی که پول بسیار خرج می کند، ولخرج
- خراج
- مالیات ارضی که از زمین، حاصل مزرعه یا درآمد دیگر گرفته می شد
- خراج ((خَ))
- مالیات، مالیات ارضی، باج
- خراج ((خُ))
- دمل، دانه و جوشی که روی پوست بدن پیدا شود
- خراج
- دمل، زخم و ورم مخروطی شکل که در پوست بدن پیدا شود و از آن چرک و خونابه بیرون آید، آبسه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خرج، خراج بیرون کردن بیرون کردن
راندن، کنارگزاری، بیرون کردن، بیرون فرستادن، برونکرد
بیرون کردن کسی از محل کارش، بیرون کردن، کسی که از جایی بیرون شده باشد، اخراج شده، هزینه، خرج
Deportation, Ejection, Eviction
депортация , выброс , выселение
Deportation, Ausstoß, Räumung
депортація , викид , виселення
deportacja, wyrzucenie, eksmisja
驱逐 , 排放
deportação, expulsão, despejo
deportazione, espulsione, sfratto
deportación, expulsión, desalojo
déportation, expulsion
deportatie, uitsluiting, uitzetting
การเนรเทศ , การขับไล่
deportasi, pemecatan, pengusiran
إداريًّا , بيوروقراطيٌّ , استمرارٌ
निर्वासन , निष्कासन
גירוש
追放 , 放出 , 立ち退き
추방 , 방출 , 퇴거
sürgün, atılma, tahliye
uhamisho, kutolewa, kufukuzwa
বিতাড়ন , উচ্ছেদ
جلاوطنی , اخراج