جدول جو
جدول جو

معنی خرء - جستجوی لغت در جدول جو

خرء
(تَ طَهَْ هَُ)
ریدن و پلیدی انداختن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خرء
(خُرْءْ)
حدث مردم. (مهذب الاسماء). چلغوزه. فضلۀ مرغ و آدمی و سگ و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج، خروء، خرآن.
- خرء حمام، فضلۀ کبوتر. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرء عصافیر، فضلۀ گنجشک. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرء کلب، گه سگ. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرد
تصویر خرد
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خره، خلیش، کیوغ، برای مثال آن کجا سرت برکشید به چرخ / با ز ناگه فرو بردت به خرد (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرس
تصویر خرس
پستاندار گوشت خوار تنومند با دمی کوتاه و بدنی پوشیده از مو به رنگ زرد تیره، قهوه ای یا سفید که بر کف پا راه می رود و هنگام جنگ بر روی دو پا می ایستد، کنایه از چاق
خرس قطبی: پستانداری سفید و بزرگ تر از خرس قهوه ای با سر و گردن نسبتاً کوچک که در قطب شمال زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرز
تصویر خرز
دوختن، مهره، دانه های شیشه ای و گلی، صدف و مانند آنکه به نخ کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرب
تصویر خرب
در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است، اخرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرف
تصویر خرف
خرفت، مقابل جوان، کنایه از پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرم
تصویر خرم
شاد، شادمان، خوش، تازه و شاداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خره
تصویر خره
فرّه، برای مثال خره از رویشان افزون تر آمد / تو گویی کآفتاب آنجا برآمد (زراتشت بهرام - لغت نامه - خره)
خرۀ کیانی: فرّه، در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، فرۀ ایزدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرس
تصویر خرس
گنگ بودن، گنگی، لالی
خراس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرط
تصویر خرط
تراشیدن چیزی، به ویژه چوب
فرهنگ فارسی عمید
(خُ ئُلْ)
سرگین موش بود برداءالثعلب طلا کردن سود دهد، خاصه چون با سرکه بود و اگر با درد شراب بیاشامند، سنگ کرده بریزاند و اگر از وی شیاف سازند و کودکان بخود برگیرند، شکم براند و چون بپزند و در آب آن نشینند، عسرالبول را نافع بوده و اگر در چشم کشند سپیدی ببرد و مژه برویاند و رطوبت قرنیه پاک گرداند
لغت نامه دهخدا
(خُ ئُضْضَ دِ)
طحلب است. نوعی رستنی است
لغت نامه دهخدا
(خُ ئُلْ حَ)
جوز جندم. (از ضریر انطاکی ص 142). فضلۀ کبوتر. رجوع به خرء حمام در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرف
تصویر خرف
تباه شدن عقل از کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرع
تصویر خرع
شکافتن، خراعه ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سرگین مرغ نر خانگی از راسته ماکیان که دارای نژاد های مختلف است. یا خروس بی محل (بی هنگام) کسی که کارها را بیموقع و بیجا انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرم
تصویر خرم
شادمان، خوشوقت، خندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرک
تصویر خرک
تخمه که در گلو آید جخج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرز
تصویر خرز
مهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرس
تصویر خرس
خراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرش
تصویر خرش
کالای بی بها بانگ و فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرص
تصویر خرص
دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرط
تصویر خرط
خراشش تراش چوب تراشیدن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
مغاکچه های سرین، سوراخ سوزن، تیاهدینی، هم آوای حرب، ویران کردن، خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرق
تصویر خرق
آوردن و دریدن گول، نادان در کار و عمل گول، نادان در کار و عمل
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، بیرون شدن از مال هرچه باشد، ضد درآمد، بکار بردن پول، پول دادن و خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خره
تصویر خره
جانورکی است که هر چه بر زمین افتد بخورد، موریانه، کرم چوب خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خری
تصویر خری
حماقت، سفاهت، بلادت و نادانی، جهالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرت
تصویر خرت
سوراخ سوزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، شعور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرک
تصویر خرک
جک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خرج
تصویر خرج
هزینه
فرهنگ واژه فارسی سره