سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن. (از منتهی الارب). یقال: خدر العضو خدراً. (منتهی الارب). سست شدن اندامها و در خواب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، سست و گران شدن چشم از خاشاکی که در آن افتاده باشد. (از منتهی الارب). یقال: خدرت العین. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، خشک کردن درخت. (از دزی ج 1 ص 353) ، کسل و کاهل گردیدن. (از منتهی الارب). منه: خدر جسمه او خدرت یده او رجله. (از معجم الوسیط) ، پرده تاریکی برمکانی درافتادن اعم از جهت شب یا چیز دیگر. (از معجم الوسیط) ، سخت شدن گرما و سرما. (از منتهی الارب). منه: خدر الحرو البرد، بدان حد رسیدن گرما که باد نیز نوزد. (از متن اللغه)
سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن. (از منتهی الارب). یقال: خدر العضو خدراً. (منتهی الارب). سست شدن اندامها و در خواب شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، سست و گران شدن چشم از خاشاکی که در آن افتاده باشد. (از منتهی الارب). یقال: خدرت العین. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، خشک کردن درخت. (از دزی ج 1 ص 353) ، کسل و کاهل گردیدن. (از منتهی الارب). منه: خدر جسمه او خدرت یده او رجله. (از معجم الوسیط) ، پرده تاریکی برمکانی درافتادن اعم از جهت شب یا چیز دیگر. (از معجم الوسیط) ، سخت شدن گرما و سرما. (از منتهی الارب). منه: خدر الحرو البرد، بدان حد رسیدن گرما که باد نیز نوزد. (از متن اللغه)
یکی از بلوکات ولایت خمسۀ فارس. طول آن 54هزار گز و عرض آن 24هزارگز، حد شمالی سروستان، شرقی فسا. جنوبی صیمکان، غربی خواجه و میمند. آب و هوا معتدل و جمعیت در حدود 18000 تن. مرکز آن خفر. عده قری ̍ 45. (یادداشت بخط مؤلف). حمداﷲ مستوفی آرد: خفر، شهری وسط است بزرگتر از کوار هوای معتدل دارد ودر آن حدود از آن هوا بهتر نیست. آبش گوارنده است وزمینش غله بوم. میوه های سردسیری و گرمسیری همه در اوباشد و نیکو بود و قلعه ای محکم دارد و آنرا تیرخدا خوانند و در او نخجیر کوهی و دشتی فراوان بود. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 116). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جهرم بحدودو مشخصات زیر: شمال بخش سروستان، باختر دهستان کوارو فیروزآباد، جنوب بخش صیمکان و کوهک، خاور بخش کردیان. این بخش در شمال شهرستان واقع و هوای آن در حوزۀ رود خانه قره آغاج، گرمسیری و مالاریائی و در قسمت کوه های سفیددار معتدل و سالم است. عمده آب آن از رود خانه قره آغاج و چشمه سارهای متعدد و احیاناً از قنات می باشد. محصولات عبارتند از: غلات، برنج، خرما، مرکبات، میوه، بادام، صیفی و شغل اهالی زراعت، کسب و باغبانی و صنعت دستی آنها قالی بافی است. این بخش از دو دهستان بنام خفر و گوکان تشکیل شده و مجموع قرا و قصبات آن 45 و تعداد نفوس آن در حدود هفده هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ باب انار است که در دهستان خفر و کنار راه شوسۀ شیراز به جهرم قرار گرفته. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
یکی از بلوکات ولایت خمسۀ فارس. طول آن 54هزار گز و عرض آن 24هزارگز، حد شمالی سروستان، شرقی فسا. جنوبی صیمکان، غربی خواجه و میمند. آب و هوا معتدل و جمعیت در حدود 18000 تن. مرکز آن خفر. عده قری ̍ 45. (یادداشت بخط مؤلف). حمداﷲ مستوفی آرد: خفر، شهری وسط است بزرگتر از کوار هوای معتدل دارد ودر آن حدود از آن هوا بهتر نیست. آبش گوارنده است وزمینش غله بوم. میوه های سردسیری و گرمسیری همه در اوباشد و نیکو بود و قلعه ای محکم دارد و آنرا تیرخدا خوانند و در او نخجیر کوهی و دشتی فراوان بود. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 116). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان جهرم بحدودو مشخصات زیر: شمال بخش سروستان، باختر دهستان کوارو فیروزآباد، جنوب بخش صیمکان و کوهک، خاور بخش کردیان. این بخش در شمال شهرستان واقع و هوای آن در حوزۀ رود خانه قره آغاج، گرمسیری و مالاریائی و در قسمت کوه های سفیددار معتدل و سالم است. عمده آب آن از رود خانه قره آغاج و چشمه سارهای متعدد و احیاناً از قنات می باشد. محصولات عبارتند از: غلات، برنج، خرما، مرکبات، میوه، بادام، صیفی و شغل اهالی زراعت، کسب و باغبانی و صنعت دستی آنها قالی بافی است. این بخش از دو دهستان بنام خفر و گوکان تشکیل شده و مجموع قرا و قصبات آن 45 و تعداد نفوس آن در حدود هفده هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ باب انار است که در دهستان خفر و کنار راه شوسۀ شیراز به جهرم قرار گرفته. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
ج خدر. (از ناظم الاطباء). جمع خدر. پرده برای دختران در گوشۀ خانه و هر آنچه بدیدن نیاید از خانه و مانند آن. (از آنندراج). رجوع به خدر شود: همگان را بناز پرورده دایۀ رنج در ستور خدور. مسعودسعد
ج ِخِدر. (از ناظم الاطباء). جمع خِدر. پرده برای دختران در گوشۀ خانه و هر آنچه بدیدن نیاید از خانه و مانند آن. (از آنندراج). رجوع به خدر شود: همگان را بناز پرورده دایۀ رنج در ستور خدور. مسعودسعد