- خدر
- سست گردیدن عضو و بخواب رفتن آن، بی حسی پرده، چادر پرده، چادر بی حس بی حس
معنی خدر - جستجوی لغت در جدول جو
- خدر
- سستی اندام، در پزشکی به خواب رفتن عضوی از بدن
ویژگی عضوی از بدن که دچار خواب رفتگی یا سستی شده باشد، بی حس
- خدر ((خَ دَ))
- سستی، به خواب رفتن اعضای بدن
- خدر ((خِ))
- پرده، پرده ای که برای دختران و زنان در یک طرف خانه بزنند، جمع اخدار، خدور
- خدر
- پرده، پرده یا چیزی که برای جلوگیری از نور جلو پنجره یا در نصب می کند، روپوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرخی خر سیاه
ریزه و خرده، شراره آتش
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، اخگر، ابیز، آلاوه، لخشه، جرقّه، خدره، ژابیژ، آییژ، جذوه، لخچه، بلک، جمر، ایژک، جمره، ضرمه، آتش پاره، سینجر
شب تاریک خرارام (وحشی)
پنهان شدن
در پرده شدن، پنهان شدن
ویژگی آنچه اعصاب را سست و بی حس می کند
کسی یا چیزی که سست و بی حرکت میکند و موجب خواب رفتگی اعضا میشود
ماچه خر سیاه
تره، جولاهه تننده از جانوران دلمک
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
اندازه، ارج، گونه
کوچه و بازار
سیج، ناگواری
عقل، شعور
آذر، آتش رگ زن
کامل وتمام گردیدن
بازگشتن
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
فربه و ستبطر شدن، درشت و گرد اندام گردیدن
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
کیک کک، مگس جمع خدر
آب دهن، بزاق، تف
یار، دوست
چاکران، غلامان، خادمان، خدمتکاران، جمع خادم