- خد
- رخساره، دیباچه روی، گونه
معنی خد - جستجوی لغت در جدول جو
- خد
- روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، غرّه، وجنات، لچ، سج، دیباچه، محیّا، رخساره، عذار، دیمر، گردماه، دیمه، چهر، دیباجه، رخسار، چیچک، عارض
- خد ((خَ دّ))
- چهره، رخسار، جمع خدود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشکاری
زاور، پیشکار
پیشکاری، پیشگاه، نیرورسانی
خراش
خدای یکتا
خدا بیامرزدش
خدمات تکمیلی در صنعت سینما به مجموعه ای از خدمات اشاره دارد که پس از فیلمبرداری و قبل از اکران فیلم ارائه می شوند تا فیلم نهایی به صورت کامل و با کیفیت به دست تماشاگران برسد. این خدمات شامل اقتباس، تدوین، جلوه های ویژه، میکس و مونتاژ صدا، و تصویربرداری دوبله های صوتی، می شود
این واژه که بر شاهان مسر نهاده می شده پارسی است رب گرفته از خدیو خداوند سلطنت پادشاهی، پادشاهی مصر، امیری امارت
خداوند، پادشاه، امیر، سلطان
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فریب دستان بلوس کرش
مکر، فریب، فریفتن
فریب دستان خدعه مکر حیله، جمع خدائع (خدایع)
بزرگتر خانه کد خدا، بانوی خانه کد بانو، پادشاه
از نام های تازی نخستین همسر پیامبر اسلام ص
گونه رخساره، گودال دراز رخسار دیم
آشفته و پریشان آشفته پریشان آزرده پراکنده، اندوهناک از حسد یا اثری نا ملایم، رشک حسد، غصه اندوه، قهر خشم