جدول جو
جدول جو

معنی خجستگی - جستجوی لغت در جدول جو

خجستگی
خجسته بودن، میمنت، مبارکی، برای مثال خلاف کردن او سخت ناخجسته بود / مکن خلاف و دل از ناخجستگی برهان (عنصری - ۲۱۴)
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
فرهنگ فارسی عمید
خجستگی
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخی و فرخندگی
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
فرهنگ لغت هوشیار
خجستگی
((خُ جَ تَ یا تِ))
فرخندگی، مبارکی
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
فرهنگ فارسی معین
خجستگی
میمنت
تصویری از خجستگی
تصویر خجستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
خجستگی
خوشی، سعد، شگون، فرخندگی، میمنت، یمن
متضاد: بدشگونی، شومی، گجستگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خستگی
تصویر خستگی
خسته بودن، جراحت
فرهنگ فارسی عمید
(فَ خُ جَ تَ / تِ)
مبارکی. فرخی. خجستگی. میمنت. (یادداشت به خط مؤلف) :
ارجو که فرخی بود و فرخجستگی
و ایزد به کار ملک مر او را بود معین.
فرخی.
رجوع به فرخجسته و خجستگی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عمل برخاستن. عمل بلند شدن
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
جراحت. ریش. (ناظم الاطباء). قرح. (مهذب الاسماء). کلم. جرح. (یادداشت بخط مؤلف) :
بدان خستگی باز جنگ آمدند
گرازان بسان پلنگ آمدند.
فردوسی.
بقلب اندرون شاه مکران بخست
بژوبین وزان خستگی هم نوشت.
فردوسی.
از آن خستگی پشت برگاشتند
در و دست پیکار بگذاشتند.
فردوسی.
با خستگی بساز که کس را ز روزگار
زخم آمده ست حاصل و مرهم نیامده ست.
خاقانی.
با همه خستگی دلم بوسه رباید از لبت
گربۀ شیردل نگر لقمه ربای چون تویی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 461).
جز خستگی سینه مرا نیست چاره ای
زین خاطر چو تیر و زبان چو خنجرم.
خاقانی.
قضای بد نگر کآمد مرا پیش
خسک و خستگی و خار بر ریش.
نظامی.
، درماندگی. (از ناظم الاطباء). تعب. اعیا. (یادداشت بخط مؤلف). کوفتگی:
پرده ها دارد بغداد و دراو گنج روان
با همه خستگی آنجا گذرم بایستی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 804).
بوده خاتون به انتظارش روز
او بخفته بخستگی چون یوز.
اوحدی.
، بیماری. مرض (از انصاب) :
گر از درد باشند بیمار و سست
گر از خستگیها به تن نادرست.
اسدی.
خستگی اندر طلب واجبست
درد کشیدن بامید دوا.
سعدی.
، کار صعب. (یادداشت بخط مؤلف) :
شما هر کسی چارۀ جان کنید
بدین خستگی تا چه درمان کنید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
جراحت، جرح، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
((خَ تِ))
زخم، جراحت، رنجیده بودن از کار بسیار
فرهنگ فارسی معین
جراحت، ریش، زخم، کوفتگی، درماندگی، فرسودگی، ملالت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گر کسی بیند تن او را کسی بخست و از آن خون بیرون نیامد، دلیل که خسته کننده او را سخن راست گوید و جوابش باز نتواند داد. اگر بیند خون از تن او یا از جراحت او بیرون آمد، دلیل که خسته کننده او را سخن دروغ و محال بگوید و در وی طعنه زند. اگر کسی بر تن خود خستگی بسیار بیند، دلیل که او را مال نقصان افتد، یا از گناه توبه کند. محمد بن سیرین
یدن خستگی به خواب بر سه وجه است. اول: مال. دوم: منفعت. سوم: سخن ناخوش است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
التّعب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
Exhaustion, Tiredness, Weariness, Jadedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
épuisement, lassitude, fatigue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
виснаження , втома
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
疲労 , 疲れ , 疲労感
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
истощение , пресыщенность , усталость , усталость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
تھکن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
অবসাদ , ক্লান্তি , ক্লান্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
uchovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
tükenme, bıkkınlık, yorgunluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
피로 , 피로감 , 피로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
תשישות , תשישות , עייפות , עֲיֵיפוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
wyczerpanie, znużenie, zmęczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
थकावट , थकान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
kelelahan, kejenuhan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยหน่าย , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
uitputting, vermoeidheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
agotamiento, cansancio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
Erschöpfung, Überdruss, Müdigkeit, Ermüdung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
exaustão, cansaço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
疲劳 , 厌倦 , 疲倦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
esaurimento, stanchezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی