جدول جو
جدول جو

معنی خترب - جستجوی لغت در جدول جو

خترب
(خَ رَ)
یاقوت بنقل از عمرانی آنرا نام موضعی می آورد. محتملاً همان مادۀ قبل است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترب
تصویر ترب
گیاهی یک ساله با برگ های درشت و گل های آن شبیه شب بو و به رنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تند و تیز، با ویتامین های a، b و c و فسفر و از سبزی های خوردنی است، اشتهاآور و محرک عمل روده ها می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترب
تصویر ترب
مکر، حیله، فریب، ترفند، قلّاشی، ریو، دغلی، روغان، احتیال، شید، شکیل، دویل، خدعه، چاره، دستان، نیرنگ، تنبل، ستاوه، نارو، خاتوله، اشکیل، غدر، گربه شانی، کلک، کید، حقّه، گول، تزویر، دلام
تزویر، زبان آوری، چرب زبانی، برای مثال اندر آمد مرد با زن چرب چرب / گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب (رودکی - ۵۳۴)، گزاف گویی، حرکت از روی ناز یا قهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترب
تصویر ترب
خاک، مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگ ها که به طور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرب
تصویر خرب
در عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است، اخرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترب
تصویر سترب
والی، حاکم، استاندار، ساتراپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترب
تصویر سترب
ستبر، بزرگ، گنده، فربه، سفت و سخت، غلیظ، کلفت، ضخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
خاک آلوده شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، خاک گشتن. خاک شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(؟ رَ)
تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) :
استه و غامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز خستن مترب.
منجک (کذا) (بنقل لغت فرس ایضاً ص 31).
و رجوع به غامی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
محتاج گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، خاک آلوده شدن، زیان کار شدن، دوسیدن به خاک. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرْ رَ)
آلوده شده به خاک و گرد. (از منتهی الارب) هر چیز که فاسد شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرْ رِ)
بسیارمال و کم مال. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مترب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
کم مال و بسیارمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
پلنگ. (آنندراج) ، ببر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بریدن و اندام اندام جدا کردن چیزی را گویند. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ)
سماق. (اقرب الموارد). تتم که نوعی از بار درخت ترش است و در طعام اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خوردن کرم چوبخوار، درخت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). سوراخ کردن کرم، درخت را. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کوتاه. (منتهی الارب). کوتاه بالا
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خوابهای آشفته دیدن، خیالهای نامربوط و واهی کردن. (دزی ج 1 ص 350)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
افسنطین. افسنتین. (ضریر انطاکی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ)
بلغت رومی دوایی است که آنرا افسنتین خوانند و آن نوعی از بوی مادران باشد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
از اعلام و اسماء است. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). از نامهای مردمانست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دزد. (المنجد) (اقرب الموارد) ، شتردزد. (آنندراج). کسی که شتر دیگری را بدزدد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ رُ)
مفتری. دروغگو. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). منه: رجل خطرب، مرد مفتری دروغگوی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خنرب
تصویر خنرب
اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارب
تصویر خارب
دزد، شتر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطرب
تصویر خطرب
دروغگو ی، چفته بند (چفته بهتان تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختر
تصویر ختر
مکر و عذر کردن، فریفتن، خبیث و فاسد شدن نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تترب
تصویر تترب
خاک آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترب
تصویر ترب
خاک آلود شدن، خاک، محتاج نام کوهی هم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
مغاکچه های سرین، سوراخ سوزن، تیاهدینی، هم آوای حرب، ویران کردن، خانه
فرهنگ لغت هوشیار
((تُ رُ))
گیاهی است یک ساله با برگ های درشت و ریشه چغندر مانند به رنگ های سفید و سیاه که دارای طعم تند و تیزی می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترب
تصویر ترب
((تِ))
همزاد، همال، همسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترب
تصویر ترب
((تَ))
مکر، حیله، زرق، تزویر، گزاف، گزافه، زبان آوری، چرب زبانی، حرکت از روی ناز یا قهر
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی