جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، رافع، راید، زبان گیر، ایشه، آیشنه، هرکاره، متجسّس، منهی
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، رافِع، رایِد، زَبان گیر، ایشِه، آیِشنِه، هَرکارِه، مُتَجَسِّس، مُنهی
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه، واقع در27 هزارگزی خاور زرند و 8 هزارگزی راه عمومی، سکنۀآن 44 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه، واقع در27 هزارگزی خاور زرند و 8 هزارگزی راه عمومی، سکنۀآن 44 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دمزن) : باز نگویم که ز خامی بود بارکشی کار نظامی بود. نظامی. خشت زنی پیشۀ پیران بود بارکشی کار اسیران بود. نظامی.
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دِمزن) : باز نگویم که ز خامی بود بارکشی کار نظامی بود. نظامی. خشت زنی پیشۀ پیران بود بارکشی کار اسیران بود. نظامی.
شغل وعمل آبکش کشیدن آب از چاه و مانند آن سقایی آبکشی، شستن تن در حمام تطهیر، تطهیر جامه پس از شستن با صابون. آب کشیدن برآوردن آب از چاه و مانند آن با دلو، حمل آب از جایی بجایی، شستن جامه صابون زده با آب پاک تا اثر صابون محو شود، تطهیر شرعی نمازی کردن چیزی متنجس، نفوذکردن آب در جراحت چرک پیدا کردن زخم بسبب آلوده شدن با آب ناپاک هو کشیدن، یا آب کشیدن غذایی. خورنده را تشنگی آوردن
شغل وعمل آبکش کشیدن آب از چاه و مانند آن سقایی آبکشی، شستن تن در حمام تطهیر، تطهیر جامه پس از شستن با صابون. آب کشیدن برآوردن آب از چاه و مانند آن با دلو، حمل آب از جایی بجایی، شستن جامه صابون زده با آب پاک تا اثر صابون محو شود، تطهیر شرعی نمازی کردن چیزی متنجس، نفوذکردن آب در جراحت چرک پیدا کردن زخم بسبب آلوده شدن با آب ناپاک هو کشیدن، یا آب کشیدن غذایی. خورنده را تشنگی آوردن