جدول جو
جدول جو

معنی خبر - جستجوی لغت در جدول جو

خبر
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
تصویری از خبر
تصویر خبر
فرهنگ واژه فارسی سره
خبر
عالم، مطلع، واقف، دانا، خبردار، آگاهی، حدیث، اخبار
تصویری از خبر
تصویر خبر
فرهنگ لغت هوشیار
خبر
مطلبی دربارۀ یک رویداد جدید، آگاهی، حدیث، کنایه از حادثه، رویداد، در علوم ادبی گزاره
خبر دادن: اطلاع دادن
خبر داشتن: اطلاع داشتن، مطلع بودن
خبر شدن: با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰)
خبر کردن: آگاه کردن، دعوت کردن، خبر دادن، اطلاع دادن، برای مثال چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد / نسیمش مرزبانان را خبر کرد (نظامی۲ - ۱۵۵) ، قناعت توانگر کند مرد را / خبر کن حریص جهانگرد را (سعدی۱ - ۱۴۵)
تصویری از خبر
تصویر خبر
فرهنگ فارسی عمید
خبر
((خَ بَ))
آگاهی، اطلاع، گفتاری که از پیامبر یا امام نقل شود، کلمه ای است در جمله که حالت یا صفت مبتداء را بیان می کند، در صنعت چاپ مطلبی که برای حروفچینی فرستاده می شود، اتفاق، حادثه، هشیار، مطلع
تصویری از خبر
تصویر خبر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبره
تصویر خبره
کارشناس، زبردست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبره
تصویر خبره
آگاهی یافتن، معرفت پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرت
تصویر خبرت
آگاهی، بصیرت، دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرا
تصویر خبرا
جمع خبیر، آزمودگان آگاهان جمع خبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبره
تصویر خبره
متخصص، کارشناس، خبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبره
تصویر خبره
((خِ یا خُ رِ))
دانستن حقیقت و کنه چیزی را، آگاه، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبرت
تصویر خبرت
((خِ یاخُ رَ))
دانا و آزموده بودن، دانایی، تجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبرت
تصویر خبرت
آگاهی داشتن به حقیقت و کنه چیزی یا امری، دانایی، آگاهی، آزمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخبر
تصویر تخبر
خبر خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
گزارشگر، نودادنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبرگزاری
تصویر خبرگزاری
نوگزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
مخبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبررسان
تصویر خبررسان
مخبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبرویت
تصویر خبرویت
رمن ساختگی از خبره کار آزمودگی کار شناسی کاشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبروع
تصویر خبروع
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرنگار
تصویر خبرنگار
نویسنده خبر، خبرنگارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرشدن
تصویر خبرشدن
خبر شدن کسی. مطلع گشتن وی آگاهی یافتن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبررسیدن
تصویر خبررسیدن
آگاهی رسیدن اطلاع رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرداشتن
تصویر خبرداشتن
مطلع بودن آگاه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبردار شدن
تصویر خبردار شدن
مطلع شدن، بیدار شدن، اطلاع یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خبر از امری دارد: مطلع آگاه، فرمانی است که سرباز یا ورزشکار بر اثر آن باید دو کف پاها را بهم چسبانده راست و مستقیم بایستد بطوریکه سنیه پیش و شکم عقب و سر بالا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبرآور
تصویر خبرآور
آنکه خبر از کسی یا جایی آورد، گل قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبراء
تصویر خبراء
جمع خبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر یافتن
تصویر خبر یافتن
آگاهیدن آگاهی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیامگزاری نیو گزاری ابلاغ خبر اطلاع دادن، اداره و موسسه ای که خبرها را کسب و منتشر کند آژانس: خبرگزاری پارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر کش
تصویر خبر کش
سخن چینی، نمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر کردن
تصویر خبر کردن
آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر شدن
تصویر خبر شدن
آگاهیدن آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر رسیدن
تصویر خبر رسیدن
آگاهی رسیدن پیام رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر رسان
تصویر خبر رسان
کاتوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر داشتن
تصویر خبر داشتن
مطلع بودن
فرهنگ لغت هوشیار