مطلبی دربارۀ یک رویداد جدید، آگاهی، حدیث، کنایه از حادثه، رویداد، در علوم ادبی گزاره خبر دادن: اطلاع دادن خبر داشتن: اطلاع داشتن، مطلع بودن خبر شدن: با خبر شدن، آگاهی یافتن، خبر رسیدن، برای مثال خبر شد به ترکان که آمد سپاه / جهان جوی کیخسرو کینه خواه (فردوسی۲ - ۳/۱۳۳۰) خبر کردن: آگاه کردن، دعوت کردن، خبر دادن، اطلاع دادن، برای مثال چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد / نسیمش مرزبانان را خبر کرد (نظامی۲ - ۱۵۵) ، قناعت توانگر کند مرد را / خبر کن حریص جهانگرد را (سعدی۱ - ۱۴۵)