- خباز
- نان پز، نانوا
معنی خباز - جستجوی لغت در جدول جو
- خباز
- نانوا، آنکه نان می پزد و می فروشد، نان فروش
- خباز ((خَ بّ))
- نانوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نان پزی
نانوایی، نان پزی، شغل و عمل خباز
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، توله، نخیلک، نان کلاغ
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
نان، ترید
شیر بیشه
مرز بان، دارنده نان
فساد، تباهی
مرضی است جنون گونه
گرد آورنده
پروه (غنیمت)، شیر بیشه، بنده، ستمکار
جمع خبار، زمین های نرم، سوراخ های کلاکموش
هر نوتار
جوش دریا، آشوب دریا
فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
چهاردیواری بدون سقف برای نگه داری چهارپایان، برای مثال خدنگش بیشه بر شیران کند تنگ / کمندش دشت بر گوران خباکا (رودکی - ۶۸)
اشتباه، مانند شدن چیزی به چیز دیگر در نظر انسان، یکی را به جای دیگری گرفتن، کاری به غلط انجام دادن، سهو، خطا
کسی که درز موزه، کفش، مشک و مانند آن را می دوخت
چوبدستی شبانان و قلندران
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند، نام رگی است در پای
((خَ))
فرهنگ فارسی معین
چهاردیواری سرگشاده که گاو و گوسفند و دیگر چارپایان را در آن نگاه داری کنند، کنایه از جای خفه و تنگ
فروشندۀ خز
پنیرکیان
نان پزی، نانوایی
نانوا خانه
نانوا خانه
نانوایی، محل پختن و فروختن نان مثلاً دکان نانوایی، صنف نانوا
پرنده ایست مشهور و معروف که سلاطین و اکابر آنرا شکار میکردند گشاده، گشوده، جدا گشاده، گشوده، جدا