جدول جو
جدول جو

معنی خانیجار - جستجوی لغت در جدول جو

خانیجار
قصبه ای است میان ’بغداد’ و ’اربل’ که بتوسط هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گشوده شد و در قلمرو عالم اسلامی درآمد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زانیار
تصویر زانیار
(پسرانه)
دانا، دانشمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانیار
تصویر جانیار
(پسرانه)
یاری دهنده جان، نام مورخی از مردم بخارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وانیار
تصویر وانیار
(دخترانه)
با سواد، فارغ التحصیل (نگارش کردی: وانیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انزجار
تصویر انزجار
اظهار نفرت و بیزاری کردن، نفرت، بیزاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاویار
تصویر خاویار
تخم خوراکی ماهی خاویار، به اندازۀ عدس و به رنگ های زرد، خرمایی، خاکستری یا سیاه که دارای آلبومین، مواد چربی و مواد فسفری است. از خوراک های فاخر و گران قیمت است و بیشتر در روسیه و کناره های دریای خزر به دست می آید، تخم ماهی، ماهی خاویار
فرهنگ فارسی عمید
واکنش شیمیایی بسیار سریع که ضمن آن مقادیر زیادی گاز و گرما تولید می شود، روان شدن آب، شکافته شدن، سپیده دم شدن
فرهنگ فارسی عمید
واحد شمارش افرادی که در یک خانه زندگی می کنند و تشکیل خانواده را می دهند، خانواده
فرهنگ فارسی عمید
صورت مخففی ازنام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان، در بعض کتب تاریخ کالیجار بصورت کالنجار، و ابوکالیجار بصورت ابوکالنجار نیز ضبط شده است، بروایت ابن اثیر ابوکالیجار در سال 418 ه، ق، به جنگ ابوالفوارس حاکم کرمان رفت ولی شکست خورد و به همان فارس قناعت کرد، پس ازمرگ ابوالفوارس (419) اعاظم و عمال کرمان و سرکردگان سپاه عریضۀ خدمت ابوکالیجار فرستادند، یازده سال کرمان و مکران در تحت فرمان ابوکالیجار بود، رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 68 و 73 و 78 شود
لغت نامه دهخدا
زبان گیلانی است و مشتق از کلمه پهلوی کاریچار، و صورت آن در فارسی امروز کارزار است، (عقدالعلی چ 1311 حاشیۀ 6 ص 68)، رجوع به کارزار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 26500 گزی شمال خاوری ارومیه این ده در جلگه و کنار دریاچه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و سکنه اش 700 تن است، مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است و آب آنجا از نازلوچای و چشمه، و محصول آنجا غلات و توتون و چغندر و حبوبات و کشمش، و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جوراب میبافند، به این ده راه شوسه کشیده اند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَجْ جا)
منزلی از منازل کاروانی میان کرمانشاهان و کاظمین و ظاهراً در عراق عرب است
لغت نامه دهخدا
از امرای زمان غازان خان مغول. او نوروزیان را بکمک امیر نورین دستگیر و مصادره کرد و سرانجام امارت روم به او و بوجقور و قورتیمور واگذار شد. و رجوع به تاریخ مبارک غازانی ص 18، 84، 92، 93، 110 و 121 شود، درختی که بار دارد. که به بار است. بارور. پربار. درختی که بدان میوه باشد. بن میوه دار. باثمر. مثمر. حامل:
بیامد بسان درختی ببار
بسی آفرین کرد برشهریار.
فردوسی.
سپاهی ز نام آوران بیشمار
سپهبد درختی و آهن ببار.
فردوسی.
بدو گفت برزو که ای شهریار
جهان را برآور درختی ببار.
فردوسی.
یکی چون عقیق سرخ یکی چون حدیث دوست
یکی چون مه درست، یکی چون گل ببار.
فرخی.
آن آتشی که گوئی نخلی ببار باشد
اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد.
منوچهری.
چون درختان ببارند ز دیدار ولیکن
چون بکردار رسد یکسره بیدند و چنارند.
ناصرخسرو.
، بر درخت. بر شاخه. آن میوه یا گل که برشاخه باشد. میوۀ نچیده. گل و میوه که بر درخت باشد:
دو چشم آهو و دو نرگس شکفته ببار
درست و راست بدان چشمکان تو ماند.
دقیقی.
پرآب خوش و میوه هرسو ببار
گل گونه گون گرد او صدهزار.
اسدی.
ای بدان روی دل افروز چو گلنار ببار
دلم آگنده تر از نار مکن، گو نکنم.
مسعودسعد.
- ببار بودن، بر درخت بودن. بر شاخه بودن:
زنی بود آرایش روزگار
درختی کزو فر شاهی ببار.
فردوسی.
چو گل ببار بود هم نشین خار بود
چو در کنار بود خار درنمی گنجد.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است بولایت گلپایگان که سرچشمۀ آب ’قمرود’ بدانجاست، حمداﷲ مستوفی آرد: ’آب قمرود از کوه خانیسار و لالستان بولایت جربادقان برمیخیزد و بر جربادقان و قم میریزد و هرزه اش بمفازه منتهی میشود طولش سی فرسنگ باشد’، (از نزهت القلوب چ لیدن مقالۀ3 ص 220)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انزجار
تصویر انزجار
باز ایستادن، منع شدن، نهی شدن، وازده شدن، تنفر، اکراه
فرهنگ لغت هوشیار
سپید گردیدن آخر شب، روشن شدن صبح، رسیدن بلاها از هر سو، ترکیدن بمب
فرهنگ لغت هوشیار
مجموع افرای که در یک خانه زیست کنند واحدی که شامل پدر و مادر و فرزندان آنان است
فرهنگ لغت هوشیار
تخم انواع مختلف ماهی اسیپنسر یا سگ ماهی است که بصورت ماده غذائی در آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیجار
تصویر کالیجار
کار زار جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
((اِ فِ))
سپیده دم شدن، روان شدن آب، ترکیدن و باز شدن سر چیزی، ترکیدن بمب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانوار
تصویر خانوار
((نِ))
خانه وار، تعداد افراد یک خانواده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاویار
تصویر خاویار
تخم نوعی سگ ماهی که بسیار مقوی و گرانبهاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انزجار
تصویر انزجار
((اِ ز ِ))
دوری کردن، رمیدن، بیزار بودن، رمیدگی، نفرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
پکش، پکیدن، تراکش، ترکش، ترکیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
Deflation, Detonation, Outburst
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
déflation, détonation, explosion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
дефляция , взрыв , вспышка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
Deflation, Detonation, Ausbruch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
дефляція , вибух
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
deflacja, detonacja, wybuch
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
膨胀 , 爆炸 , 爆发
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
deflação, detonação, explosão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
deflazione, detonazione, scoppio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
deflación, detonación, arrebato
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انفجار
تصویر انفجار
deflatie, detonatie, uitbarsting
دیکشنری فارسی به هلندی