از امرای زمان غازان خان مغول. او نوروزیان را بکمک امیر نورین دستگیر و مصادره کرد و سرانجام امارت روم به او و بوجقور و قورتیمور واگذار شد. و رجوع به تاریخ مبارک غازانی ص 18، 84، 92، 93، 110 و 121 شود، درختی که بار دارد. که به بار است. بارور. پربار. درختی که بدان میوه باشد. بن میوه دار. باثمر. مثمر. حامل: بیامد بسان درختی ببار بسی آفرین کرد برشهریار. فردوسی. سپاهی ز نام آوران بیشمار سپهبد درختی و آهن ببار. فردوسی. بدو گفت برزو که ای شهریار جهان را برآور درختی ببار. فردوسی. یکی چون عقیق سرخ یکی چون حدیث دوست یکی چون مه درست، یکی چون گل ببار. فرخی. آن آتشی که گوئی نخلی ببار باشد اصلش ز نور باشد فرعش ز نار باشد. منوچهری. چون درختان ببارند ز دیدار ولیکن چون بکردار رسد یکسره بیدند و چنارند. ناصرخسرو. ، بر درخت. بر شاخه. آن میوه یا گل که برشاخه باشد. میوۀ نچیده. گل و میوه که بر درخت باشد: دو چشم آهو و دو نرگس شکفته ببار درست و راست بدان چشمکان تو ماند. دقیقی. پرآب خوش و میوه هرسو ببار گل گونه گون گرد او صدهزار. اسدی. ای بدان روی دل افروز چو گلنار ببار دلم آگنده تر از نار مکن، گو نکنم. مسعودسعد. - ببار بودن، بر درخت بودن. بر شاخه بودن: زنی بود آرایش روزگار درختی کزو فر شاهی ببار. فردوسی. چو گل ببار بود هم نشین خار بود چو در کنار بود خار درنمی گنجد. سعدی (طیبات)