جدول جو
جدول جو

معنی خانی - جستجوی لغت در جدول جو

خانی
حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود، برای مثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی۲ - ۱۴۶)، آبانبار، برای مثال نمرد آنکه ماند پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
تصویری از خانی
تصویر خانی
فرهنگ فارسی عمید
خانی
حوض و چشمۀ آب را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
دو خانی پدید آید اندر دو چشم
از آن روی ناری و زلف دخانی،
قطران،
گوید این خاقانی دریامثابت خود منم
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا،
خاقانی،
صدقۀ جاریه آنست که پادشاهان مدرسه ها سازند و وقفها کنند و مساجد و خانی و چشمه سارها و کهریزها آورند، (راحه الصدور راوندی)،
آب کوثر نه آب خانی بود
چشمۀ آب زندگانی بود،
نظامی،
ز شرم آب آن رخشنده خانی
بظلمت رفته آب زندگانی،
نظامی،
اولش گرچه آب خانی داد
آخرش آب زندگانی داد،
نظامی،
خانیی آب بود دور از راه
بود از آن خانی آب آن بنگاه،
نظامی،
کوزه پر کرد از آب آن خانی
تا برد سوی خانه پنهانی،
نظامی،
نام خود عاشق نهادی چیست این افسردگیها
عاشقان را سینه آتش خانه باید دیده خانی،
اوحدی،
یک روز نمی آیی تا در غم خود بینی
صد خانه چون دوزخ صد دیدۀ چون خانی،
اوحدی،
حاصل ما ز زلف و عارض اوست
اشک چون خون و چشم چون خانی،
اوحدی،
تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی
تو خان و مرا دیده از گریه خانی،
خواجو (از شرفنامۀ منیری)،
، تالاب، باتلاق و از این معنی است ’مرداب گاوخانی’، رجوع به حاشیۀ مرقوم بر ’خانی’ در همین صفحه شود، آب صاف، (ناظم الاطباء)، زری است رایج در ترکستان، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) :
خانی دیگران بیک خانی،
ظهوری (از آنندراج)،
، زر خالص، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
پسوند مکانی مانند: تیرخانی، چاخانی، (چاه خانی)، سرخانی، سیاه خانی، از مبادی گاه شماری چون هجری و یزدگردی و جلالی و غیره: فامّا در عصر مترجم که آن شهور سنۀ تسع و عشرین و سبعمائه هجری میشود مطابق ثمان و عشرین ’خانی’ ... (از ترجمه محاسن اصفهان ص 50)
لغت نامه دهخدا
خانی
ده کوچکی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری خورموج و 1500 گزی جنوب رودمند، 36 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
خانی
منسوب به ’خان لنجان’ که شهری است در نواحی اصفهان، (از انساب سمعانی)، رجوع به ’خان لنجان’ شود، منسوب به ’خان’ را گویند، (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این عمارت و قلعه خانی است نه رعیتی، منسوب به ’خانه’، خانگی، اهل خانه، ضد بیگانه، ج، خانیان: من رفتم سوی هرات و چنان گمان میبرم که دیدار من با تو و خانیان بقیامت افتاد، (تاریخ بیهقی)، و حکم تأدیب و تحریک از غارت حله و استخراج اموال مصادره ... فرمود و بخانیان امان داد، (از تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)، سلطنت متعالی، (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
خانی
خان بودن، رئیس قبیله و ایل بودن، مقام خان داشتن:
از آنسو مر اوراست تا غرب شاهی
وزین سو مر او راست تا شرق خانی،
فرخی،
امیر ماضی چند رنج بردو مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان خانی یافت، (تاریخ بیهقی)، یکی آنکه امیر ماضی با قدرخان دیدار کرد تا بدان حشمت، خانی ترکستان از خاندان ایشان نشد، (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
خانی
نام همای دختر دارا باشد، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
خانی
عبدالمجیدبن محمد بن محمد خانی دمشقی شافعی (1263 - 1318 ه، ق،)، یکی از ادباء متأخر عرب است که بتاریخ و فقه پرداخت و شعر سرود، مولدش دمشق و مرگش باسلامبول اتفاق افتاد، او راست: 1 - ’الحدائق الوردیه فی حقائق اجلاء النقشبندیه’ که کتابی است در تراجم احوال نقشبندیان و تاریخ تألیف آن (1306هجری قمری) است، 2 - کتاب ’سبع مقامات’ که اسناد روایت آن از طریق سعد بن بشیر و نشأت آن از ابی حفص مصری است، 3 - دیوان شعر بنام ’وجه الحل من جهدالمقل’، (الاعلام زرکلی چ 2 ج 4 ص 294)
نام یکی از نویسندگان عرب است و او راست: هدایه المرتاب فی فضائل الاصحاب، این کتاب در سال 1292 ه، ق، چاپ شد، (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
خانی
زری که در ماوراء النهر رایج بوده، زر خالص
تصویری از خانی
تصویر خانی
فرهنگ فارسی معین
خانی
چشمه، حوض
تصویری از خانی
تصویر خانی
فرهنگ فارسی معین
خانی
امارت، امیری، پادشاهی، مربوط ومنسوب به خان، چشمه، قنات، برکه، حوض، تالاب، باتلاق، مرداب، زرخالص، طلای ناب، زر ناب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خانی
چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانی
تصویر جانی
(پسرانه)
جاندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خانم
تصویر خانم
(دخترانه)
خانم، زن بزرگ زاده، زن شریف، خاتون، کلمه خطاب به زنان و دختران، به صورت پسوند و پیشوند همراه بابعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه خانم، خانم گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانی
تصویر حانی
(دخترانه و پسرانه)
میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
(نی یَ)
نام سلسله ای از سلاطین ترک پیش از مغول است که در ترکستان شرقی حکومت می کرده اند. این طایفه به اسامی ’خاقانیه’ و ’خانیان’ و ’ایلک خانیه’ و ’آل افراسیاب’ نیز مشهور بوده اند. رجوع به ’آل افراسیاب و خانیان’ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ عِ کَ دَ)
خان بودن: ’قدر مکنت امکان جادۀ اخلاص در عبودیت خانیت مسلوک دارد’. (از تاریخ غازان خان رشیدالدین فضل اﷲ چ کارل یان ص 54)
لغت نامه دهخدا
نام موضع بسیار کوچکی است در بازارک پنجشیر مغرب دریای کلان پنجشیر به افغانستان، این نقطه بر سر راه اتومبیل رو قرار دارد و جمعیت آن تخمیناً پنجاه خانوار تاجیک است که بزبان فارسی تکلم میکنند، محصول آنجا از سردرختی: توت و انگور و از غلات و حبوبات: گندم و جو و باقلا و ارزن و از مواشی: گاو و بز میباشد (البته مقدار کم)، (ازقاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام بندر مهم جزیره کرت است که 37500 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خانه
تصویر خانه
سرا، آنجائی که در آن آدمی سکنی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانی
تصویر جانی
عزیز، محبوب، دوست جانی و بمعنی جنایتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانم
تصویر خانم
بانو، خاتون، بی بی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانگی
تصویر خانگی
متعلق و منسوب بخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسی
تصویر خاسی
دور کرده و رانده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصی
تصویر خاصی
پیروز، خوار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خافی
تصویر خافی
پنهان و پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکی
تصویر خاکی
منسوب بخاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانق
تصویر خانق
خفه کننده گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثانی
تصویر ثانی
دوم، دوتا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانیت
تصویر خانیت
خان بودن خانی امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، ونگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جانی
تصویر جانی
تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانم
تصویر خانم
بانو، دوشیزه
فرهنگ واژه فارسی سره