- خانی
- حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود،
برای مثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی ، آبانبار،(نظامی۲ - ۱۴۶) برای مثال نمرد آنکه ماند پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
معنی خانی - جستجوی لغت در جدول جو
- خانی
- چشمه، حوض
- خانی
- زری که در ماوراء النهر رایج بوده، زر خالص
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خان بودن خانی امیری
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خانم، زن بزرگ زاده، زن شریف، خاتون، کلمه خطاب به زنان و دختران، به صورت پسوند و پیشوند همراه بابعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه خانم، خانم گل
تبهکار
بانو، دوشیزه
تهی، ونگ
زودگذر
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
ماده معدنی، معدنی
آب: (نه در آن معده ریزه ای مانده نه در آن دیده قطره ای پانی) (سنائی)
سوق دادن، روانه کردن
زناکار
آبکش آبیار
دوم، دوتا کننده
عزیز، محبوب، دوست جانی و بمعنی جنایتکار
منسوب بخاک
پنهان و پوشیده
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
پیروز، خوار کننده
دور کرده و رانده شده
سرا، آنجائی که در آن آدمی سکنی میکند
بانو، خاتون، بی بی
متعلق و منسوب بخانه
خفه کننده گلو
متهم، بدکار
دغایی نادرستی
ناآزمودگی، بی تجربگی
تهی، تنها، یکه