حوض و چشمۀ آب را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دو خانی پدید آید اندر دو چشم از آن روی ناری و زلف دخانی، قطران، گوید این خاقانی دریامثابت خود منم خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا، خاقانی، صدقۀ جاریه آنست که پادشاهان مدرسه ها سازند و وقفها کنند و مساجد و خانی و چشمه سارها و کهریزها آورند، (راحه الصدور راوندی)، آب کوثر نه آب خانی بود چشمۀ آب زندگانی بود، نظامی، ز شرم آب آن رخشنده خانی بظلمت رفته آب زندگانی، نظامی، اولش گرچه آب خانی داد آخرش آب زندگانی داد، نظامی، خانیی آب بود دور از راه بود از آن خانی آب آن بنگاه، نظامی، کوزه پر کرد از آب آن خانی تا برد سوی خانه پنهانی، نظامی، نام خود عاشق نهادی چیست این افسردگیها عاشقان را سینه آتش خانه باید دیده خانی، اوحدی، یک روز نمی آیی تا در غم خود بینی صد خانه چون دوزخ صد دیدۀ چون خانی، اوحدی، حاصل ما ز زلف و عارض اوست اشک چون خون و چشم چون خانی، اوحدی، تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی تو خان و مرا دیده از گریه خانی، خواجو (از شرفنامۀ منیری)، ، تالاب، باتلاق و از این معنی است ’مرداب گاوخانی’، رجوع به حاشیۀ مرقوم بر ’خانی’ در همین صفحه شود، آب صاف، (ناظم الاطباء)، زری است رایج در ترکستان، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) : خانی دیگران بیک خانی، ظهوری (از آنندراج)، ، زر خالص، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، پسوند مکانی مانند: تیرخانی، چاخانی، (چاه خانی)، سرخانی، سیاه خانی، از مبادی گاه شماری چون هجری و یزدگردی و جلالی و غیره: فامّا در عصر مترجم که آن شهور سنۀ تسع و عشرین و سبعمائه هجری میشود مطابق ثمان و عشرین ’خانی’ ... (از ترجمه محاسن اصفهان ص 50)