جدول جو
جدول جو

معنی خانج - جستجوی لغت در جدول جو

خانج
گوی باشد که طفلان بجهت جوزبازی کنند و مشتی از جوز بدست گرفته در آن میان اندازند، (برهان قاطع)، گوی کوچک است که کودکان در جوزبازی جوز را درمیان آن بیندازند و از جفت و طاق آن برد و باخت کنند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، حفره ای که در بازی گوز کنند و گوز را غلطانند تا در آن افتد، مغاکی که در آن گوز اندازند ببازی، مغاکچه ای که کودکان گاه گوز باختن کنند و آنگاه چیره باشند بر حریف که گوزشان در آن مغاک افتد و بعربی مزدات گویند:
بسلامت چو بمن بازرسی ای فرزند
راست غلطد بسوی خانج همه گوز پدر،
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانم
تصویر خانم
(دخترانه)
خانم، زن بزرگ زاده، زن شریف، خاتون، کلمه خطاب به زنان و دختران، به صورت پسوند و پیشوند همراه بابعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه خانم، خانم گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خانم
تصویر خانم
زن بزرگ زاده، برای احترام به نام زنان افزوده می شود، زن، دختر، همسر، زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانه
تصویر خانه
بنایی که انسان، به ویژه خانواده در آن زندگی می کند، منزل، جایی که جانوران در آن زندگی می کنند، لانه، کنام،
هر یک از چندضلعی های موجود در یک صفحه مثلاً خانۀ شطرنج، پیراهن چهارخانه،
اتاق، مکان انجام دادن کاری مانند آهنگری، تیمار کردن، چاپ کردن و عبادت کردن در کلمات «آهنگرخانه»، «تیمارخانه»، «چاپخانه» و «عبادتخانه»،
در علم نجوم هر یک از بخش های ناهموار منطقه البروج، اتاق
خانۀ باد: در علم نجوم کنایه از برج میزان، برای مثال سنبلۀ چرخ را خرمن شادی بسوخت / آتش خورشید کرد خانۀ باد اختیار (خاقانی - ۱۸۳)
خانه خانه: خانه به خانه، دارای خانه های متعدد، دارای شکل های چهارگوش مانند صفحۀ شطرنج
خانۀ خدا: کنایه از کعبه، مسجد
خانۀ کمان: سوراخ موجود در میانۀ کمان، در کنار محل دست گرفتن، که تیر را از آن می گذرانند، کمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلنج
تصویر خلنج
خلنگ، گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانی
تصویر خانی
حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود، برای مثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی۲ - ۱۴۶)، آبانبار، برای مثال نمرد آنکه ماند پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارج
تصویر خارج
مقابل داخل، بیرون، کشور بیگانه، ویژگی دورۀ عالی در تحصیلات مذهبی شیعه که بر اساس تقریرات استاد است
فرهنگ فارسی عمید
(جِ / جَ)
نام قبرستانی است بهرات و گور امیرعبدالواحد بن مسلم و ابونصر بن ابی جعفر بن اسحاق الهروی به آنجاست. ابونصر از بزرگان صوفی بوده و بنابر قول جامی در نفحات الانس وی بخدمت سیصد پیر رسیده و مدتها در مکه و مدینه و بیت المقدس بعبادت و ریاضت گذران کرده وعمر او بوقت مرگ 124 سال بوده است. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 317). رجوع به خانچه باد شود
لغت نامه دهخدا
نام شطی است، ابوریحان بیرونی در التفهیم چنین آورده: اما اقلیم اول ازمشرق زمین چین آغازد و بر دره های چین بگذرد و این جویهاست که از دریا کشتیها برآرند ببارگاهها چون خانجو و خانفو و مانند آن، (از التفهیم چ همایی ص 198)
لغت نامه دهخدا
عبدالعزیز بن امین، وی فرزند محمد امین خانجی است، او راست:بدایع الخیال که برگزیده ای است از مبتکرات فیلسوف روسی تولستوی، این کتاب بوسیلۀ او و اسماعیل یوسف الدوری بزبان عربی برگردانده شد و در مطبعۀ صباح بسال 1336 هجری قمری (1918 میلادی) در 100 صفحه به چاپ رسید، (از معجم المطبوعات)، رجوع به خانجی محمد امین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلانج
تصویر خلانج
جمع خلنج، از پارسی خلنگ ها خدنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانج
تصویر دانج
پارسی تازی گشته دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفنج
تصویر خفنج
عیش و طرب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته خلنگ درختی است که از آن تیرو نیزه سازند خلنج و خلنگ پارسی برابر است باابلق گرفتن اعضا و کندن بناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانت
تصویر خانت
دغایی نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانق
تصویر خانق
خفه کننده گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانم
تصویر خانم
بانو، خاتون، بی بی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه
تصویر خانه
سرا، آنجائی که در آن آدمی سکنی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون رونده، بیرون شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالج
تصویر خالج
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانج
تصویر رانج
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانی
تصویر خانی
زری که در ماوراء النهر رایج بوده، زر خالص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانم
تصویر خانم
زن بزرگ زاده، عنوانی که برای احترام، پیش یا پس از نام زنان گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانه
تصویر خانه
((نْ یا نِ دِ))
اتاق، سرای، دار
خانه بخت رفتن: کنایه از شوهر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنج
تصویر خلنج
((خَ لَ))
دو رنگ، ابلق، خلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانی
تصویر خانی
چشمه، حوض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارج
تصویر خارج
((رِ))
خروج کننده، بیرون، ظاهر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارج
تصویر خارج
بیرون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانم
تصویر خانم
بانو، دوشیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خانه
تصویر خانه
House, Home
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خانه
تصویر خانه
дом
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خانه
تصویر خانه
Zuhause, Haus
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خانه
تصویر خانه
будинок , дім
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خانه
تصویر خانه
dom
دیکشنری فارسی به لهستانی