جدول جو
جدول جو

معنی خامیز - جستجوی لغت در جدول جو

خامیز
نوعی خورش است و آن چنان است که گوشت گوسفند یا گوساله را با پوست دباغت کرده آنها را در سرکه پرورده و بعد در روغن پخته و مرق آن را صاف نموده بخورند و در أصل ’خام آمیز’ بوده یعنی در خامی آمیزش یافته است، معرب آن را ’آمص’ بر وزن ’کامل’ و ’عامیص’ بر وزن ’هابیل’ گویند، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، گوشت خام که در سرکه افکنند، قمیز، (زمخشری)، طعامی ست از گوشت گوساله با پوست آن و یا شوربای سکباج که سرد کرده و روغن آن را دور سازند، (از تاج العروس)، آبگوشت بی چربشی که گذارند سرد شود تا ببندد، (ناظم الاطباء)، آمص، عامص، آمیص، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چامیز
تصویر چامیز
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامیز
تصویر سامیز
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامیاز
تصویر خامیاز
خمیازه، برای مثال آن چنان کز عطسه و از خامیاز / این دهان گردد به ناخواه تو باز (مولوی - ۶۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
دهی است از دهستان سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل. دارای 357 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود، و محصولاتش غلات میباشد. اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خمیازه و دهان دره را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبۀ خواب، آسا، باسک، پاسک، فاژ، فاژه، شوباء، (شرفنامۀ منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس)، افزاء، فنجا، (ناظم الاطباء)، تثاؤب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ثاءب، (منتهی الارب)، خامیازه:
این نمیدانم ولی هستی ّ من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز،
مولوی (از جهانگیری)،
رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود
لغت نامه دهخدا
نام موضع بسیار کوچکی است در بازارک پنجشیر مغرب دریای کلان پنجشیر به افغانستان، این نقطه بر سر راه اتومبیل رو قرار دارد و جمعیت آن تخمیناً پنجاه خانوار تاجیک است که بزبان فارسی تکلم میکنند، محصول آنجا از سردرختی: توت و انگور و از غلات و حبوبات: گندم و جو و باقلا و ارزن و از مواشی: گاو و بز میباشد (البته مقدار کم)، (ازقاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان 17 هزارگزی شمال خاوری بهبهان 17 هزارگزی شمال راه بهبهان به اهواز، سکنه 44 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از ولایت دشتستان فارس قریب به خورمج و آن قصبه ای است معمور و نارنگی آن بخوبی مشهور، (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)، ’نام ناحیۀ کوچکی است مشتمل بر بنیان وتل کرگوئی و کشی و تمام این ناحیۀ کوچک که فرسنگی درازی آن است بساتین مرکبات و نخلستان است و نارنگی خاویز در خوبی مشهور است، و باغستان بوشهر این ناحیه است، در دامنۀ شمالی کوه بیر می افتاده و چندین چشمۀ پرآب گوارا دارد’، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
بمعنی فسان، و آن سنگی باشد که بدان کارد و شمشیر و امثال آن تیز کنند، (برهان) (آنندراج)، سنگ کارد و تیغ، (رشیدی)، قس، سامان، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خامی
تصویر خامی
ناآزمودگی، بی تجربگی
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامی
تصویر خامی
Crudeness, Rawness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudesse, crudité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوعی گیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
عملی در پاره بازی که هر حرکت مثبت آن دارای پنج امتیاز است
فرهنگ گویش مازندرانی
خاموشی، خاموش
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خامی
تصویر خامی
ความหยาบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
ukatili, ukali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خامی
تصویر خامی
sertlik, hamlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خامی
تصویر خامی
거칠기 , 거칠음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خامی
تصویر خامی
粗さ , 生の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خامی
تصویر خامی
גסות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خامی
تصویر خامی
क्रूरता , कच्चापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
kekasaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
Rauheit, Rohheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خامی
تصویر خامی
ruwheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudeza, crudeza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudezza, crudo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خامی
تصویر خامی
rudeza, crueza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خامی
تصویر خامی
粗糙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خامی
تصویر خامی
szorstkość, surowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خامی
تصویر خامی
грубість , сирість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خامی
تصویر خامی
грубость , сырость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خامی
تصویر خامی
রুক্ষতা , কাঁচামাল
دیکشنری فارسی به بنگالی