جدول جو
جدول جو

معنی خالکوبی - جستجوی لغت در جدول جو

خالکوبی
فند کوبی عمل خال کوبیدن
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
خالکوبی
عمل نقش زنی به وسیله سوزن بر پوست بدن
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
فرهنگ فارسی معین
خالکوبی
خال کوبی، خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، کبودی، وشم
تصویری از خالکوبی
تصویر خالکوبی
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خال کوبی
تصویر خال کوبی
خال کوبی، خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، کبودی، وشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالکوب
تصویر خالکوب
آنکه شغلش ایجاد خال در پوست بدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایکوبی
تصویر پایکوبی
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایکوبی
تصویر پایکوبی
پاکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلاکوبی
تصویر طلاکوبی
زینت دادن و نقش و نگار کردن چیزی با ورق های طلا، شغل و عمل طلاکوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خال کوب
تصویر خال کوب
کسی که شغلش کوبیدن خال بر روی پوست بدن دیگری است
فرهنگ فارسی عمید
کوبیدن فلزهای براق به ویژه طلا و نقره به صورت نقش های زینتی یا نوشته بر سطح دلخواه، زرکوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
کنایه از رقص است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
رقص، پاکوفتن به زمین، پای بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالکوبی کردن
تصویر خالکوبی کردن
خال کوبی کردن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خال زدن، کبودی زدن، وشم زدن
فرهنگ فارسی عمید