حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود، برای مثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی۲ - ۱۴۶)، آبانبار، برای مثال نمرد آنکه ماند پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
حوض آب، برکه، گودالی که آب چشمه در آن جمع شود، برای مِثال ز شرم آب آن رخشنده خانی / به ظلمت رفته آب زندگانی (نظامی۲ - ۱۴۶)، آبانبار، برای مِثال نمُرد آنکه مانَد پس از وی به جای / پل و خانی و خان و مهمان سرای (سعدی۱ - ۴۵)
عبدالمجیدبن محمد بن محمد خانی دمشقی شافعی (1263 - 1318 ه، ق،)، یکی از ادباء متأخر عرب است که بتاریخ و فقه پرداخت و شعر سرود، مولدش دمشق و مرگش باسلامبول اتفاق افتاد، او راست: 1 - ’الحدائق الوردیه فی حقائق اجلاء النقشبندیه’ که کتابی است در تراجم احوال نقشبندیان و تاریخ تألیف آن (1306هجری قمری) است، 2 - کتاب ’سبع مقامات’ که اسناد روایت آن از طریق سعد بن بشیر و نشأت آن از ابی حفص مصری است، 3 - دیوان شعر بنام ’وجه الحل من جهدالمقل’، (الاعلام زرکلی چ 2 ج 4 ص 294) نام یکی از نویسندگان عرب است و او راست: هدایه المرتاب فی فضائل الاصحاب، این کتاب در سال 1292 ه، ق، چاپ شد، (معجم المطبوعات)
عبدالمجیدبن محمد بن محمد خانی دمشقی شافعی (1263 - 1318 هَ، ق،)، یکی از ادباء متأخر عرب است که بتاریخ و فقه پرداخت و شعر سرود، مولدش دمشق و مرگش باسلامبول اتفاق افتاد، او راست: 1 - ’الحدائق الوردیه فی حقائق اجلاء النقشبندیه’ که کتابی است در تراجم احوال نقشبندیان و تاریخ تألیف آن (1306هجری قمری) است، 2 - کتاب ’سبع مقامات’ که اسناد روایت آن از طریق سعد بن بشیر و نشأت آن از ابی حفص مصری است، 3 - دیوان شعر بنام ’وجه الحل من جهدالمقل’، (الاعلام زرکلی چ 2 ج 4 ص 294) نام یکی از نویسندگان عرب است و او راست: هدایه المرتاب فی فضائل الاصحاب، این کتاب در سال 1292 هَ، ق، چاپ شد، (معجم المطبوعات)
محمد بن یحیی بن عبیداﷲ بن یحیی بن خاقان مکنی به ابوعلی وزیر مقتدر خلیفۀ عباسی بود، مقتدر وی را در سال 299 هجری قمری بجای ابوالحسن علی بن محمد بن الفرات نشاندو تا محرم سال 301 هجری قمری او بر این مسند تکیه زده بود، (از تاریخ خاندان چ نوبختی عباس اقبال ص 98) نام یکی از منجمین است، در تاریخ الحکماء ابن قفطی مینویسد وی در علم نجوم و تفسیر و حل زیجات و طبایع کواکب و احکام حوادث بصیر بوده و در عشر سوم مائۀ پنجم هجرت وفات یافته است یعنی تقریباً در حدود سالهای 420- 430 هجری قمری (از گاهنامۀ سید جلال طهرانی) عبداﷲ بن محمد بن یحیی بن عبیداﷲ ابن یحیی مکنی به ابوالقاسم، وزیر مقتدر خلیفۀ عباسی بود که بسال 313 هجری قمری مقتدر او را از وزارت عزل کرد و ابوالعباس احمد بن عبیداﷲ خصیبی را بجای او نشاند (از خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 184) ایاس پاشازاده محمد بک متوفی بسال 1015 هجری قمری او راست: ’الحلیه النبویه’ یا ’حلیۀ شریفه’ و تاریخ نظم آن 1007 میباشد، وی از شعرای عثمانی است و اشعارش همه به ترکی است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (کشف الظنون) احمد بن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هجری قمری صاحب کتاب ’التاریخ الخاقانی’ است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است، (از کشف الظنون)
محمد بن یحیی بن عبیداﷲ بن یحیی بن خاقان مکنی به ابوعلی وزیر مقتدر خلیفۀ عباسی بود، مقتدر وی را در سال 299 هجری قمری بجای ابوالحسن علی بن محمد بن الفرات نشاندو تا محرم سال 301 هجری قمری او بر این مسند تکیه زده بود، (از تاریخ خاندان چ نوبختی عباس اقبال ص 98) نام یکی از منجمین است، در تاریخ الحکماء ابن قفطی مینویسد وی در علم نجوم و تفسیر و حل زیجات و طبایع کواکب و احکام حوادث بصیر بوده و در عشر سوم مائۀ پنجم هجرت وفات یافته است یعنی تقریباً در حدود سالهای 420- 430 هجری قمری (از گاهنامۀ سید جلال طهرانی) عبداﷲ بن محمد بن یحیی بن عبیداﷲ ابن یحیی مکنی به ابوالقاسم، وزیر مقتدر خلیفۀ عباسی بود که بسال 313 هجری قمری مقتدر او را از وزارت عزل کرد و ابوالعباس احمد بن عبیداﷲ خصیبی را بجای او نشاند (از خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 184) ایاس پاشازاده محمد بک متوفی بسال 1015 هجری قمری او راست: ’الحلیه النبویه’ یا ’حلیۀ شریفه’ و تاریخ نظم آن 1007 میباشد، وی از شعرای عثمانی است و اشعارش همه به ترکی است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (کشف الظنون) احمد بن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هجری قمری صاحب کتاب ’التاریخ الخاقانی’ است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است، (از کشف الظنون)
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
خزانه دار بودن. انباردار بودن: او را بخازنی کتب کردی اختیار کت رای خسروانه قوی اختیار باد. مسعود. تا کی از خازنی و خازن احکام خطا کان خطا را خط بطلان بخراسان یابم. خاقانی
نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
نام حکیمی است دانشمند. (آنندراج). عبدالرحمن خازنی معروف به زاهد از علماء ریاضی ورصد در قرن پنجم و ششم است که در سال 467 هجری قمری در مجمع اصلاح تاریخ و تبدیل جلالی حضور داشته در 513 زیج شاهی را تألیف نموده و در 525 کتابی مانند زیج در اوساط کواکب آورده است. از تاریخ وفاتش چیزی بدست نیامد. از تألیفات خازنی ’رساله فی الاَّلات العجیبه’ است و اولش این است: ’الحمدﷲ الذی انار قلوبنا بنور الاسلام و هدانا الیه بخاتم النبیین محمدالمصطفی علیه السلام. اما بعد فان الله تعالی لما ابدع الاشیاء...’ این کتاب مشتمل بر هفت مقاله است در شرح برخی از آلات رصدیۀ قدما. 1- در آلت ذات الشعبتین. 2- ذات التقبتین. 3- ذات المثلث. 4- ربع. 5- آلت انعکاس. 6- اسطرلاب. 7-در استخراجات مشخصات فلکیه. در آن کتاب شنبۀ 12 ربیع الاول 525 هجری قمری را برای مثل اعتدال ربیعی نام می برد و عرض ری را در آنجا 35 درجه و 40 دقیقه ضبط کرده و اوساط کواکب ثابته در آن بسال 509 هجری قمری به اول محرم گذارده شده و ثوابت را رصد نکرده بلکه 15 درجه بر مقادیر آنها که در مجسطی است اضافه نموده و اشتباهاً آن را زیج عبدالرحمن خازنی معرفی نموده اند و از مطالعۀ این کتاب معلوم میشود که عبدالرحمن خازنی تا سال 525 حیات داشت. عبدالرحمن زیجی بنام سنجر پادشاه سلجوقی تألیف کرده که یک نسخۀ خطی آن در کتاب خانه واتیکان موجود است و در آن کتاب مانند ادوار سند هند جداولی ساخته است و می نویسد که: ’بقوه نظر نافی ادوار السند و هزارات ابی معشر و غیرهما تهیاء لنا استخراج ادوار توافق الحرکات المعتبره و ان کان الوصول الی مثلها غامضاً جداً لکثره الحسابات فیها’ عبدالرحمن خازنی در حدود 513 برای سنجیدن وزن مخصوص اجسام قانونی وضع کرده که تعقیب میزان ارشمیدس بوده و میزان الحکمه ساخت. و نیز ترازوئی اختراع کرد که از غرائب مکانیک بشمار میرفت و میزانش تا سه رقم اعشار بود و در 515 ساعت آبی را به نام میزان الساعه ساخت. (از گاهنامۀ سیدجلال طهرانی سال 1311 ص 185 و 184)
منسوب به ’خان لنجان’ که شهری است در نواحی اصفهان، (از انساب سمعانی)، رجوع به ’خان لنجان’ شود، منسوب به ’خان’ را گویند، (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این عمارت و قلعه خانی است نه رعیتی، منسوب به ’خانه’، خانگی، اهل خانه، ضد بیگانه، ج، خانیان: من رفتم سوی هرات و چنان گمان میبرم که دیدار من با تو و خانیان بقیامت افتاد، (تاریخ بیهقی)، و حکم تأدیب و تحریک از غارت حله و استخراج اموال مصادره ... فرمود و بخانیان امان داد، (از تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)، سلطنت متعالی، (برهان قاطع)
منسوب به ’خان لنجان’ که شهری است در نواحی اصفهان، (از انساب سمعانی)، رجوع به ’خان لنجان’ شود، منسوب به ’خان’ را گویند، (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این عمارت و قلعه خانی است نه رعیتی، منسوب به ’خانه’، خانگی، اهل خانه، ضد بیگانه، ج، خانیان: من رفتم سوی هرات و چنان گمان میبرم که دیدار من با تو و خانیان بقیامت افتاد، (تاریخ بیهقی)، و حکم تأدیب و تحریک از غارت حله و استخراج اموال مصادره ... فرمود و بخانیان امان داد، (از تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم)، سلطنت متعالی، (برهان قاطع)
خان بودن، رئیس قبیله و ایل بودن، مقام خان داشتن: از آنسو مر اوراست تا غرب شاهی وزین سو مر او راست تا شرق خانی، فرخی، امیر ماضی چند رنج بردو مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان خانی یافت، (تاریخ بیهقی)، یکی آنکه امیر ماضی با قدرخان دیدار کرد تا بدان حشمت، خانی ترکستان از خاندان ایشان نشد، (تاریخ بیهقی)
خان بودن، رئیس قبیله و ایل بودن، مقام خان داشتن: از آنسو مر اوراست تا غرب شاهی وزین سو مر او راست تا شرق خانی، فرخی، امیر ماضی چند رنج بردو مالهای عظیم بذل کرد تا قدرخان خانی یافت، (تاریخ بیهقی)، یکی آنکه امیر ماضی با قدرخان دیدار کرد تا بدان حشمت، خانی ترکستان از خاندان ایشان نشد، (تاریخ بیهقی)
حوض و چشمۀ آب را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دو خانی پدید آید اندر دو چشم از آن روی ناری و زلف دخانی، قطران، گوید این خاقانی دریامثابت خود منم خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا، خاقانی، صدقۀ جاریه آنست که پادشاهان مدرسه ها سازند و وقفها کنند و مساجد و خانی و چشمه سارها و کهریزها آورند، (راحه الصدور راوندی)، آب کوثر نه آب خانی بود چشمۀ آب زندگانی بود، نظامی، ز شرم آب آن رخشنده خانی بظلمت رفته آب زندگانی، نظامی، اولش گرچه آب خانی داد آخرش آب زندگانی داد، نظامی، خانیی آب بود دور از راه بود از آن خانی آب آن بنگاه، نظامی، کوزه پر کرد از آب آن خانی تا برد سوی خانه پنهانی، نظامی، نام خود عاشق نهادی چیست این افسردگیها عاشقان را سینه آتش خانه باید دیده خانی، اوحدی، یک روز نمی آیی تا در غم خود بینی صد خانه چون دوزخ صد دیدۀ چون خانی، اوحدی، حاصل ما ز زلف و عارض اوست اشک چون خون و چشم چون خانی، اوحدی، تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی تو خان و مرا دیده از گریه خانی، خواجو (از شرفنامۀ منیری)، ، تالاب، باتلاق و از این معنی است ’مرداب گاوخانی’، رجوع به حاشیۀ مرقوم بر ’خانی’ در همین صفحه شود، آب صاف، (ناظم الاطباء)، زری است رایج در ترکستان، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) : خانی دیگران بیک خانی، ظهوری (از آنندراج)، ، زر خالص، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، پسوند مکانی مانند: تیرخانی، چاخانی، (چاه خانی)، سرخانی، سیاه خانی، از مبادی گاه شماری چون هجری و یزدگردی و جلالی و غیره: فامّا در عصر مترجم که آن شهور سنۀ تسع و عشرین و سبعمائه هجری میشود مطابق ثمان و عشرین ’خانی’ ... (از ترجمه محاسن اصفهان ص 50)
حوض و چشمۀ آب را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دو خانی پدید آید اندر دو چشم از آن روی ناری و زلف دخانی، قطران، گوید این خاقانی دریامثابت خود منم خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا، خاقانی، صدقۀ جاریه آنست که پادشاهان مدرسه ها سازند و وقفها کنند و مساجد و خانی و چشمه سارها و کهریزها آورند، (راحه الصدور راوندی)، آب کوثر نه آب خانی بود چشمۀ آب زندگانی بود، نظامی، ز شرم آب آن رخشنده خانی بظلمت رفته آب زندگانی، نظامی، اولش گرچه آب خانی داد آخرش آب زندگانی داد، نظامی، خانیی آب بود دور از راه بود از آن خانی آب آن بنگاه، نظامی، کوزه پر کرد از آب آن خانی تا برد سوی خانه پنهانی، نظامی، نام خود عاشق نهادی چیست این افسردگیها عاشقان را سینه آتش خانه باید دیده خانی، اوحدی، یک روز نمی آیی تا در غم خود بینی صد خانه چون دوزخ صد دیدۀ چون خانی، اوحدی، حاصل ما ز زلف و عارض اوست اشک چون خون و چشم چون خانی، اوحدی، تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی تو خان و مرا دیده از گریه خانی، خواجو (از شرفنامۀ منیری)، ، تالاب، باتلاق و از این معنی است ’مرداب گاوخانی’، رجوع به حاشیۀ مرقوم بر ’خانی’ در همین صفحه شود، آب صاف، (ناظم الاطباء)، زری است رایج در ترکستان، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) : خانی دیگران بیک خانی، ظهوری (از آنندراج)، ، زر خالص، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، پَسوَندِ مَکانی مانند: تیرخانی، چاخانی، (چاه خانی)، سرخانی، سیاه خانی، از مبادی گاه شماری چون هجری و یزدگردی و جلالی و غیره: فامّا در عصر مترجم که آن شهور سنۀ تسع و عشرین و سبعمائه هجری میشود مطابق ثمان و عشرین ’خانی’ ... (از ترجمه محاسن اصفهان ص 50)
ده کوچکی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری خورموج و 1500 گزی جنوب رودمند، 36 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری خورموج و 1500 گزی جنوب رودمند، 36 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)