جدول جو
جدول جو

معنی خاطر - جستجوی لغت در جدول جو

خاطر
ضمیر، ذهن، قلب، یاد، اندیشه، نیت، قصد
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
فرهنگ فارسی عمید
خاطر
آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادارک، خیال
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
خاطر((طِ))
آنچه که در دل گذرد، دل، ضمیر، ذهن، حافظه
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
فرهنگ فارسی معین
خاطر
حافظه، یاد، اندیشه، فکر، دل، ذهن، ضمیر، قلب، طبع، قریحه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاطر
تصویر فاطر
(پسرانه)
آفریننده، خالق، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاور
تصویر خاور
(دخترانه)
مشرق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاطره
تصویر خاطره
(دخترانه)
یاد، یادگاری، یادبود، اتفاقی که در گذشته افتاده و در ذهن شخص باقی مانده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
خطرها، چیزهایی که مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است، شرف ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطره
تصویر خاطره
اثری که از یک واقعه در ذهن کسی می ماند، یادبود، یادگار
فرهنگ فارسی عمید
(طِ رَ / رِ)
اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشته های آدمی، وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیده های گذشته یا شنیده های گذشته. ج، خواطر، خاطره ها، خاطرات، یادگار.
- خاطره نویس، افرادی که خاطرات افراد بزرگ تاریخ زمان خود را می نویسند.
- خاطره نویسی، عمل ثبت خاطرات
لغت نامه دهخدا
(بِ طِ رِ)
بجهت . بسبب . برای خاطر. (آنندراج) :
از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن
یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن.
علی خراسانی.
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) :
هم الجبل الاعلی اذاما تناکرت
ملوک الرجال او تخاطرت البزل.
(از اقرب الموارد).
، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طِ رَ)
رجوع به خاطره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خازر
تصویر خازر
تیز هوش زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسر
تصویر خاسر
زیانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشر
تصویر خاشر
فرومایه از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطب
تصویر خاطب
کسی که خطبه بخواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطف
تصویر خاطف
درخشندگی که چشم را خیره کند، رباینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاذر
تصویر خاذر
پنهان، بدهکار گریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادر
تصویر خادر
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاثر
تصویر خاثر
سنگین جان، شیر ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتر
تصویر خاتر
غدر کننده و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطل
تصویر خاطل
باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
گوشتفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تک ندارد سیج ها (سیج خطر) سیج جوی خطرها: و از مخاطر ایمن باشد، . . توضیح این کلمه از صیغه خود مفرد ندارد. آنکه خود را بخطر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخاطر
تصویر بخاطر
بجهت، بسبب، برای خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطره
تصویر خاطره
اندیشه و خیال، یادبود، یادگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابر
تصویر خابر
مردآگاه، عالم با خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
((مُ طِ))
آنکه خود را به خطر اندازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطره
تصویر خاطره
((طِ رِ))
ضمیر، اندیشه و خیال، یادبود، یادگار، آن چه بر کسی گذشته و اثرش در ذهن مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاور
تصویر خاور
مشرق، شرق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
استر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاطره
تصویر خاطره
یادبود، یادمان
فرهنگ واژه فارسی سره
حافظه، ذهن، یاد، یادبود، یادگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد