معنی بخاطر بخاطر(بِ طِ رِ) بجهت . بسبب . برای خاطر. (آنندراج) : از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن. علی خراسانی. لغت نامه دهخدا