شترمرغ نر که ساقهایش سرخ باشد از غلبۀ شهوت جماع یا از خوردن گیاه ربیع و یا ساقهایش سبز یا زرد شده باشد. (منتهی الارب). این کلمه مخصوص مذکر است و به انثی نگویند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، هو احمرار یبدء فی وظیفیه عند بدء احمرار البسر و ینتهی بانتهائه. (منتهی الارب). رجوع به تاج العروس شود
شترمرغ نر که ساقهایش سرخ باشد از غلبۀ شهوت جماع یا از خوردن گیاه ربیع و یا ساقهایش سبز یا زرد شده باشد. (منتهی الارب). این کلمه مخصوص مذکر است و به انثی نگویند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، هو احمرار یبدء فی وظیفیه عند بدء احمرار البسر و ینتهی بانتهائه. (منتهی الارب). رجوع به تاج العروس شود
مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب. (آنندراج). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات). زن خواهنده، خطیب. مرد خطبه خوان. کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده. دانا در خطابت. (منتهی الارب) : ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت هرزمان اندر میان بوستان منبر شود. فرخی. چو نام تو خاطب ز منبر بخواند سخن گوی گردد بمدح تو منبر. ارزقی. بلبل چو مذکر شود و قمری مقری محراب چمن تخت سمن فاخته خاطب. سوزنی. خاطب او را بملک هفت اقلیم گر کند خطبه بر حقش دانند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 534). آنت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری. خاقانی
مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب. (آنندراج). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات). زن خواهنده، خطیب. مرد خطبه خوان. کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده. دانا در خطابت. (منتهی الارب) : ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت هرزمان اندر میان بوستان منبر شود. فرخی. چو نام تو خاطب ز منبر بخواند سخن گوی گردد بمدح تو منبر. ارزقی. بلبل چو مذکر شود و قمری مقری محراب چمن تخت سمن فاخته خاطب. سوزنی. خاطب او را بملک هفت اقلیم گر کند خطبه بر حقش دانند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 534). آنت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری. خاقانی
فروتن. (آنندراج). فروتنی و تواضع کننده. (غیاث اللغات). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده. ج، خاضعون، خاضعین: اعناقهم لها خاضعین. (قرآن 26 / 4). گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان. فرخی. همچو گل خاضع و چون مل جبار. خاقانی. تو که کلی خاضع امر ولی. مولوی (مثنوی)
فروتن. (آنندراج). فروتنی و تواضع کننده. (غیاث اللغات). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده. ج، خاضعون، خاضعین: اعناقهم لها خاضعین. (قرآن 26 / 4). گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه گفتا خدای ناصر او باد جاودان. فرخی. همچو گل خاضع و چون مل جبار. خاقانی. تو که کلی خاضع امر ولی. مولوی (مثنوی)
ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود: پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را (عبداﷲبن) حذافه السهمی نام رسول بود، دوم ملک روم هرقل را دحیه بن (خلیفه) الکلبی رسول بود، سیم ملک قبط مقوقش را خاطب بن ابی بلتعه رسول بود... (مجمل التواریخ و القصص ص 249)
ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود: پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را (عبداﷲبن) حذافه السهمی نام رسول بود، دوم ملک روم هرقل را دحیه بن (خلیفه) الکلبی رسول بود، سیم ملک قبط مقوقش را خاطب بن ابی بلتعه رسول بود... (مجمل التواریخ و القصص ص 249)