جدول جو
جدول جو

معنی خاضب - جستجوی لغت در جدول جو

خاضب
(ضِ)
خضاب کننده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
خاضب
(ضِ)
شترمرغ نر که ساقهایش سرخ باشد از غلبۀ شهوت جماع یا از خوردن گیاه ربیع و یا ساقهایش سبز یا زرد شده باشد. (منتهی الارب). این کلمه مخصوص مذکر است و به انثی نگویند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، هو احمرار یبدء فی وظیفیه عند بدء احمرار البسر و ینتهی بانتهائه. (منتهی الارب). رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
خاضب
خضاب کننده
تصویری از خاضب
تصویر خاضب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از موادی که با آن موی سر و صورت یا پوست بدن را رنگ می کردند مانند حنا، خضاب کرده شده، رنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایب
تصویر خایب
مایوس، ناامید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاضب
تصویر قاضب
تیغ بران، شمشیر تیز و برّان، صارم، شمشیر آبدار، جوهردار، حسام، جراز، شربت الماس، صمصام، غفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطب
تصویر خاطب
خطیب، خواستگار، عاقد
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب. (آنندراج). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات). زن خواهنده، خطیب. مرد خطبه خوان. کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده. دانا در خطابت. (منتهی الارب) :
ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت
هرزمان اندر میان بوستان منبر شود.
فرخی.
چو نام تو خاطب ز منبر بخواند
سخن گوی گردد بمدح تو منبر.
ارزقی.
بلبل چو مذکر شود و قمری مقری
محراب چمن تخت سمن فاخته خاطب.
سوزنی.
خاطب او را بملک هفت اقلیم
گر کند خطبه بر حقش دانند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 534).
آنت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان
ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نسیب، (فرهنگ شعوری ج 1برگ 357)، در زند و پازند سیب را نوشته اند، تفاح
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دزد. (المنجد) (اقرب الموارد) ، شتردزد. (آنندراج). کسی که شتر دیگری را بدزدد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ناامید. مأیوس. بی بهره. نومید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس) (دهار). آنکه به مطلوب خود دست نیابد:
حاسدان گشته خایب و خاسر
دشمنان مانده خیره و حیران.
مسعودسعد سلمان
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
طراوت ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
فروتن. (آنندراج). فروتنی و تواضع کننده. (غیاث اللغات). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده. ج، خاضعون، خاضعین: اعناقهم لها خاضعین. (قرآن 26 / 4).
گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه
گفتا خدای ناصر او باد جاودان.
فرخی.
همچو گل خاضع و چون مل جبار.
خاقانی.
تو که کلی خاضع امر ولی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
نام مادر ابومحمدعلی بن المعتضد ملقب به المکتفی است بنا بر قولی: و امه جیجک و قیل خاضع. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 406)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مرد فریبنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خادع. فریبندۀ بزبان. زبان باز. ج، خلبه
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
آنکه به مطلوب خود دست نیابد. (منتهی الارب). مأیوس و بی بهره. (غیاث اللغات). نومید. ناامید. نمید، خائب و خاسر از اتباع است
لغت نامه دهخدا
(طِ)
ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود: پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را (عبداﷲبن) حذافه السهمی نام رسول بود، دوم ملک روم هرقل را دحیه بن (خلیفه) الکلبی رسول بود، سیم ملک قبط مقوقش را خاطب بن ابی بلتعه رسول بود... (مجمل التواریخ و القصص ص 249)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاضب
تصویر هاضب
بارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائب
تصویر خائب
مایوس و بی بهره، نومید، نا امید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضب
تصویر راضب
رگبار، کنار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالب
تصویر خالب
مرد فریبنده، زبانباز، حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطب
تصویر خاطب
کسی که خطبه بخواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضل
تصویر خاضل
سر سبز تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فروتن، تواضع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارب
تصویر خارب
دزد، شتر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایب
تصویر خایب
نا امید، مایوس، بی بهره، نومید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضاب
تصویر خضاب
حنا و گلگونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاضب
تصویر قاضب
شمشیر برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضب
تصویر ناضب
آبگیر خشک، جای دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایب
تصویر خایب
((یِ))
ناامید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
((ض))
فروتنی کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطب
تصویر خاطب
((طِ))
خطیب، سخنران، جمع خطباء، خواستگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالب
تصویر خالب
((لِ))
فریبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضاب
تصویر خضاب
((خِ))
حنا، آن چه که موی سر و صورت یا پوست بدن را با آن رنگ کنند
فرهنگ فارسی معین