جدول جو
جدول جو

معنی خاطب

خاطب
(طِ)
مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب. (آنندراج). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات). زن خواهنده، خطیب. مرد خطبه خوان. کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده. دانا در خطابت. (منتهی الارب) :
ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت
هرزمان اندر میان بوستان منبر شود.
فرخی.
چو نام تو خاطب ز منبر بخواند
سخن گوی گردد بمدح تو منبر.
ارزقی.
بلبل چو مذکر شود و قمری مقری
محراب چمن تخت سمن فاخته خاطب.
سوزنی.
خاطب او را بملک هفت اقلیم
گر کند خطبه بر حقش دانند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 534).
آنت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان
ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا