جدول جو
جدول جو

معنی خاضع

خاضع(ضِ)
فروتن. (آنندراج). فروتنی و تواضع کننده. (غیاث اللغات). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده. ج، خاضعون، خاضعین: اعناقهم لها خاضعین. (قرآن 26 / 4).
گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه
گفتا خدای ناصر او باد جاودان.
فرخی.
همچو گل خاضع و چون مل جبار.
خاقانی.
تو که کلی خاضع امر ولی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با خاضع

خاضع

خاضع
نام مادر ابومحمدعلی بن المعتضد ملقب به المکتفی است بنا بر قولی: و امه جیجک و قیل خاضع. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 406)
لغت نامه دهخدا