معنی خاستگی - جستجوی لغت در جدول جو
خاستگی
(تَ / تِ)
عمل برخاستن. عمل بلند شدن
ادامه...
عمل برخاستن. عمل بلند شدن
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر خجستگی
خجستگی
خجسته بودن، میمنت، مبارکی،
برای مثال خلاف کردن او سخت ناخجسته بود / مکن خلاف و دل از ناخجستگی برهان
(عنصری - ۲۱۴)
ادامه...
خجسته بودن، میمنت، مبارکی،
برای مِثال خلاف کردن او سخت ناخجسته بُوَد / مکن خلاف و دل از ناخجستگی بِرَهان
(عنصری - ۲۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویر برخاستگی
برخاستگی
برخاسته بودن، بلندشدگی
ادامه...
برخاسته بودن، بلندشدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویر خستگی
خستگی
خسته بودن، جراحت
ادامه...
خسته بودن، جراحت
فرهنگ فارسی عمید
خاستنی
(تَ)
لایق خاستن (بمعانی مختلف)
ادامه...
لایق خاستن (بمعانی مختلف)
لغت نامه دهخدا
خواستگی
(خوا / خا تَ / تِ)
حالت خواستن. علاقه مندی. (یادداشت مؤلف)
ادامه...
حالت خواستن. علاقه مندی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کاستگی
(تَ / تِ)
کسر. کاستگی بازار، نعس. (منتهی الارب)
ادامه...
کسر. کاستگی بازار، نعس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویر برخاستگی
برخاستگی
بلند شدگی
ادامه...
بلند شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خجستگی
خجستگی
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخی و فرخندگی
ادامه...
سعادت، نیکبختی، مبارکی، فرخی و فرخندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کاستگی
کاستگی
کسر کمی، بی رونقی: (نعس کاستگی بازار) (منتهی الارب)
ادامه...
کسر کمی، بی رونقی: (نعس کاستگی بازار) (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خستگی
خستگی
جراحت، جرح، ریش
ادامه...
جراحت، جرح، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر خستگی
خستگی
((خَ تِ))
زخم، جراحت، رنجیده بودن از کار بسیار
ادامه...
زخم، جراحت، رنجیده بودن از کار بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویر خجستگی
خجستگی
((خُ جَ تَ یا تِ))
فرخندگی، مبارکی
ادامه...
فرخندگی، مبارکی
فرهنگ فارسی معین
تصویر خجستگی
خجستگی
میمنت
ادامه...
میمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
خجستگی
خوشی، سعد، شگون، فرخندگی، میمنت، یمن
متضاد: بدشگونی، شومی، گجستگی
ادامه...
خوشی، سعد، شگون، فرخندگی، میمنت، یمن
متضاد: بدشگونی، شومی، گجستگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوخاستگی
نوباوگی، نوجوانی، نوخیزی
ادامه...
نوباوگی، نوجوانی، نوخیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویر خستگی
خستگی
Exhaustion, Tiredness, Weariness, Jadedness
ادامه...
Exhaustion, Tiredness, Weariness, Jadedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
épuisement, lassitude, fatigue
ادامه...
épuisement, lassitude, fatigue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
tükenme, bıkkınlık, yorgunluk
ادامه...
tükenme, bıkkınlık, yorgunluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
피로 , 피로감 , 피로
ادامه...
피로 , 피로감 , 피로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
疲労 , 疲れ , 疲労感
ادامه...
疲労 , 疲れ , 疲労感
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
תשישות , תשישות , עייפות , עֲיֵיפוּת
ادامه...
תשישות , תשישות , עייפות , עֲיֵיפוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
थकावट , थकान
ادامه...
थकावट , थकान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
kelelahan, kejenuhan
ادامه...
kelelahan, kejenuhan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยหน่าย , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า
ادامه...
ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยหน่าย , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
истощение , пресыщенность , усталость , усталость
ادامه...
истощение , пресыщенность , усталость , усталость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
uitputting, vermoeidheid
ادامه...
uitputting, vermoeidheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
agotamiento, cansancio
ادامه...
agotamiento, cansancio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
esaurimento, stanchezza
ادامه...
esaurimento, stanchezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
exaustão, cansaço
ادامه...
exaustão, cansaço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
疲劳 , 厌倦 , 疲倦
ادامه...
疲劳 , 厌倦 , 疲倦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
wyczerpanie, znużenie, zmęczenie
ادامه...
wyczerpanie, znużenie, zmęczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
виснаження , втома
ادامه...
виснаження , втома
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
Erschöpfung, Überdruss, Müdigkeit, Ermüdung
ادامه...
Erschöpfung, Überdruss, Müdigkeit, Ermüdung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر خستگی
خستگی
خَستِگی
uchovu
ادامه...
uchovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی