جدول جو
جدول جو

معنی خارکش - جستجوی لغت در جدول جو

خارکش
کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه، خرکش
تصویری از خارکش
تصویر خارکش
فرهنگ فارسی عمید
خارکش
حمل کنندۀ خار، برای مثال ای که بر مرکب تازنده سواری مشتاب / که خر خارکش مسکین در آب و گل است (سعدی - ۱۸۲)، خارکن
تصویری از خارکش
تصویر خارکش
فرهنگ فارسی عمید
خارکش
(کُ)
سر موزه را گویند که آن کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند و آن در ماورأالنهر بیشتر متعارف است و عربی جرموق خوانند. (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). سر موزه که خرکش نیز گویند و به عربی جرموق نامند. (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). سرموزه و آن را خرکش گویند بعلت آنکه چون خار بر سر آن نشیند از بین می رود و در موزه فرو نمیرود. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 366)
لغت نامه دهخدا
خارکش
(کَ)
دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساری. محلی است واقع در دامنۀ کوهستان و هوایش معتدل و مرطوب و مالاریائی میباشد. سکنه آن 800 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است آب آنجا از چشمه سار و محصول آنجا پنبه و غلات و توتون سیگار و صیفی و شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
خارکش
(کَ)
نام سرودی و نوائی است از موسیقی و شخصی که سرود خارکش بدو منسوب است. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرای ناصری) :
نوای خارکش از عندلیب نیست عجب
که مدتی سر و کارش نبوده جز با خار.
ظهیر فاریابی (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری).
بلبل شوریده می گردید خوش
پیش گل می گفت راه خارکش.
عطار (از انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
خارکش
(دا دَ /دِ)
شخصی را گویند که پیوسته خار بکشد. (آنندراج) (برهان قاطع). خارکن. کسی که در بیابان خار می کند و آن را برای فروش ببازار می آورد:
من خارکشم تو بارکش باش
من با تو خوشم تو نیز خوش باش.
نظامی.
چو بینند در گل خر خارکش.
سعدی (بوستان).
ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خرخارکش سوخته در آب و گل است.
سعدی (گلستان).
خارکشی را دیدم که پشتۀ خار فراهم آورده. (گلستان) ، شخص رنج کش. شخصی که بار ناملایمات کشد
لغت نامه دهخدا
خارکش
کسی که خارها را جمع آورد و برای فروش حمل کند خارکن، آهنگی است در موسیقی. کفشی که روی موزه بپا کنند سر موزه
فرهنگ لغت هوشیار
خارکش
((کُ))
خارکشنده، کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه
تصویری از خارکش
تصویر خارکش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خمارکش
تصویر خمارکش
خمار، برای مثال سلام کردم و با من به روی خندان گفت / که ای خمارکش مفلس شراب زده (حافظ - ۸۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
کشندۀ بار، باربردار، باربر، باری، ویژگی چهارپایی که توانایی حمل بار سنگین را دارد، قوی مثلاً اسب بارکش، کنایه از دارای صبر و تحمل در برابر مشکلات و مصائب، صبور، کنایه از غم زده، غم خوار، غصه دار، برای مثال دل پادشاهان شود بارکش / چو بینند در گل خر خارکش (سعدی۱ - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبرکش
تصویر خبرکش
جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، رافع، راید، زبان گیر، ایشه، آیشنه، هرکاره، متجسّس، منهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تارکش
تصویر تارکش
مفتول کش، زرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است، خارکش، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال سرود خارکن از عندلیب نیست عجب / که مدتی سروکارش نبوده جز با خار (ظهیرالدین فاریابی - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارشک
تصویر خارشک
جرب،
میل شدید جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که از زمین خار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارکش
تصویر جارکش
آنکه ندا در دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
باربردار، حمل کننده بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارکش
تصویر جارکش
((کِ یا کَ))
کسی که به آواز بلند مردم را به امری دعوت کند، جارزن، جارکشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
((کَ))
کسی که خار را از زمین می کند، آهنگی در موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارکش
تصویر بارکش
((کِ))
باربردار، حمال، چهارپا یا ارابه یا اتومبیلی که بار برد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Thorniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
épineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
कांटेदार होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
berduri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
ความมีหนาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
stekeligheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
kolczastość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
spinosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinhosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
多刺性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Stacheligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
קוֹצוּת
دیکشنری فارسی به عبری