جدول جو
جدول جو

معنی خاردن - جستجوی لغت در جدول جو

خاردن
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاریدن
تصویر خاریدن
کشیدن سر ناخن یا وسیله ای زبر بر روی پوست بدن برای رفع خارش آن، خاراندن، برای مثال به غمخوارگی چون سرانگشت من / نخارد کس اندر جهان پشت من (سعدی۱ - ۷۹)، خارش پیدا کردن پوست بدن، خراش دادن، خراشیدن، برای مثال چو خاریدند خاک از سنگ خارا / پدید آمد یکی طاق آشکارا (نظامی۲ - ۳۳۰)، چرک چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاربن
تصویر خاربن
بوتۀ خار، برای مثال گردش گیتی گل رویش بریخت / خاربنان بر سر خاکش برست (سعدی - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است، خارکش، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال سرود خارکن از عندلیب نیست عجب / که مدتی سروکارش نبوده جز با خار (ظهیرالدین فاریابی - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
فرو بردن غذا از گلو، چیزی در دهان گذاشتن و فرو دادن، نوشیدن، کنایه از ساییدن
کنایه از به ناروا تصرف کردن مثلاً با کلک پولم را خورد،
کنایه از جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده مثلاً گریه اش را خورد،
کنایه از هماهنگ و منطبق بودن مثلاً اخلاقش به من نمی خورد،
اصابت کردن مثلاً تیر به هدف خورد، کتک خوردن،
کنایه از برخورد کردن، مواجه شدن مثلاً زود برو که به باران نخوری،
کنایه از فرسودن مثلاً نم، آهن را خورده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواردن
تصویر خواردن
تناول کردن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیله آن تنک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
چیزی که شایسته و لایق خوردن و تناول کردن و آشامیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاربن
تصویر خاربن
بوته خار، گیاه پر خار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که از زمین خار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاریدن
تصویر خاریدن
خارش کردن پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاردن
تصویر پاردن
فرانسوی ببخشید پوزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاریدن
تصویر خاریدن
((دَ))
خارش کردن، احساس خارش داشتن، خاراندن، دفع خارش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
((کَ))
کسی که خار را از زمین می کند، آهنگی در موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاربن
تصویر خاربن
((بُ))
بوته خار، گیاه خاردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
((خُ دَ))
فرو بردن غذا از گلو، نوشیدن، سوء استفاده مالی به هنگام تصدی شغلی، شکست خوردن، مغلوب شدن، مناسب بودن، جور بودن، ساییدن (فنی)، تصادف کردن، اصابت کردن، مقارن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
اکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
Eat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
manger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قابل خوردن خوردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
есть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
essen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
їсти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
jeść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
comer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
mangiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
comer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
eten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
กิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
makan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
खाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
לאכול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خوردن
تصویر خوردن
食べる
دیکشنری فارسی به ژاپنی